احمد شاملو:من فکر میکنم هرگز نبوده قلبِ من
❈۱❈
من فکر میکنم
هرگز نبوده قلبِ من
اینگونه
گرم و سُرخ:
❈۲❈
احساس میکنم
در بدترین دقایقِ این شامِ مرگزای
چندین هزار چشمهی خورشید
❈۳❈
در دلم
میجوشد از یقین؛
احساس میکنم
در هر کنار و گوشهی این شورهزارِ یأس
❈۴❈
چندین هزار جنگلِ شاداب
ناگهان
میروید از زمین.
❈۵❈
□
آه ای یقینِ گمشده، ای ماهیِ گریز
در برکههای آینه لغزیده توبهتو!
❈۶❈
من آبگیرِ صافیام، اینک! به سِحرِ عشق؛
از برکههای آینه راهی به من بجو!
□
❈۷❈
من فکر میکنم
هرگز نبوده
دستِ من
❈۸❈
این سان بزرگ و شاد:
احساس میکنم
در چشمِ من
❈۹❈
به آبشرِ اشکِ سُرخگون
خورشیدِ بیغروبِ سرودی کشد نفس؛
احساس میکنم
❈۱۰❈
در هر رگم
به هر تپشِ قلبِ من
کنون
بیدارباشِ قافلهیی میزند جرس.
❈۱۱❈
□
آمد شبی برهنهام از در
❈۱۲❈
چو روحِ آب
در سینهاش دو ماهی و در دستش آینه
گیسویِ خیسِ او خزهبو، چون خزه بههم.
❈۱۳❈
من بانگ برکشیدم از آستانِ یأس:
«ــ آه ای یقینِ یافته، بازت نمینهم!»
۱۳۳۸
❈۱۴❈
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
کامنت ها