احمد شاملو:به نیلوفر پاشایی، از عموی خستهاش
❈۱❈
به نیلوفر پاشایی، از عموی خستهاش
در دلِ مِه
لنگان
❈۲❈
زارعی شکسته میگذرد
پادرپای سگی
گامی گاه در پس و
گاه گامی در پیش.
❈۳❈
وضوح و مِه
در مرزِ ویرانی
در جدالند،
❈۴❈
با تو در این لکّهی قانعِ آفتاب امّا
مرا
پروای زمان نیست.
❈۵❈
خسته
با کولباری از یاد امّا،
بیگوشهی بامی بر سر
دیگربار.
اما اکنون بر چارراهِ زمان ایستادهایم
و آنجا که بادها را اندیشهی فریبی در سر نیست
و آنجا که بادها را اندیشهی فریبی در سر نیست
❈۶❈
به راهی که هر خروسِ بادنمات اشارت میدهد
باور کن!
کوچهی ما تنگ نیست
❈۷❈
شادمانه باش!
و شاهراهِ ما
از منظرِ تمامی آزادیها میگذرد!
❈۸❈
دیِ ۱۳۵۵
رم
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
کامنت ها