احمد شاملو:گفتی که: «ــ باد، مُردهست!
❈۱❈
گفتی که:
«ــ باد، مُردهست!
از جای برنکنده یکی سقفِ رازپوش
بر آسیابِ خون،
❈۲❈
نشکسته در به قلعهی بیداد،
بر خاک نفکنیده یکی کاخ
باژگون
مُردهست باد!»
❈۳❈
گفتی:
«ــ بر تیزههای کوه
با پیکرش، فروشده در خون،
❈۴❈
افسرده است باد!»
تو بارها و بارها
با زندگیت
❈۵❈
شرمساری
از مردگان کشیدهای.
(این را، من
همچون تبی
❈۶❈
ــ دُرُست
همچون تبی که خون به رگم خشک میکند ــ
احساس کردهام.)
❈۷❈
□
وقتی که بیامید و پریشان
گفتی:
❈۸❈
«ــ مُردهست باد!
بر تیزههای کوه
با پیکرِ کشیدهبهخونش
افسرده است باد!» ــ
افسرده است باد!» ــ
آنان که سهمِ هواشان را
❈۹❈
با دوستاقبان معاوضه کردند
در دخمههای تسمه و زرداب،
گفتند در جواب تو، با کبرِ دردِشان:
«ــ زنده است باد!
❈۱۰❈
تازَنده است باد!
توفانِ آخرین را
در کارگاهِ فکرتِ رعدْاندیش
ترسیم میکند،
ترسیم میکند،
کبرِ کثیفِ کوهِ غلط را
بر خاک افکنیدن
بر خاک افکنیدن
تعلیم میکند.»
❈۱۱❈
(آنان
ایمانِشان
ملاطی
از خون و پارهسنگ و عقاب است.)
❈۱۲❈
□
گفتند:
❈۱۳❈
«ــ باد زندهست،
بیدارِ کارِ خویش
هشیارِ کارِ خویش!»
❈۱۴❈
گفتی:
«ــ نه! مُرده
باد!
زخمی عظیم مُهلک
❈۱۵❈
از کوه خورده
باد!»
تو بارها و بارها
❈۱۶❈
با زندگیت
شرمساری
از مُردگان کشیدهای،
این را من
❈۱۷❈
همچون تبی که خون به رگم خشک میکند
احساس کردهام.
۸ بهمنِ ۱۳۵۳
❈۱۸❈
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
کامنت ها