احمد شاملو:مگو کلام
❈۱❈
مگو
کلام
بیچیز و نارساست
بانگِ اذان
❈۲❈
خالیِ نومید را مرثیه میگوید، ــ
وَیْلٌ لِلْمُکَذّبین!
□
❈۳❈
. . . . . . . . . . .
. . . . . . . . . . .
❈۴❈
به نمادی ریاضتکشانه قناعت کن
قلندرانه به هویی،
همچنان که «تو»
ابلاغِ ژرفِ محبت است
❈۵❈
و «سُرخی»
حُرمتی
که نمازش میبری.
❈۶❈
□
از کلامت بازداشتند
آنچنان که کودک را
❈۷❈
از بازیچه،
و بر گُردهی خاموشِ مفاهیم از تاراجِ معابدی بازمیآیند
که نمازِ آخرین را
به زیارت میرفتیم.
چگونه با کلماتی سخن باید گفت کهِشان به زبالهدان افکندهاند؟
ــ با «چرکْتابی»
ــ با «چرکْتابی»
❈۸❈
از «سپیدی»
از آنگونه که شاعران
با ظلماتِ بیعدالتِ مرگِ خویش از طبیعتِ آفتاب سخن گفتند.
❈۹❈
پاییزِ ۱۳۵۴
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
کامنت ها