احمد شاملو:نخستین از غلظهی پنیرک و مامازی سر برآورد.
❈۱❈
نخستین
از غلظهی پنیرک و مامازی سر برآورد.
(نخستین خورشید...
❈۲❈
بیخبر...)
و دومین
از جیفهزارِ مداهنت سر برکرد.
❈۳❈
(دیگر روز...
از جیفهزارِ مداهنت...
خورشیدِ روزِ دیگر...)
❈۴❈
سومین
اندوهِ انتظار را بود از اندوهِ انتظار بیخبر.
❈۵❈
و چارمین
حیرتِ بیحاصلی را بود
از حیرتِ بیحاصلی
بهره سوتهتر.
❈۶❈
پنجمین
آهِ سیاهی را مانستی
یکی آهِ سیاه را.
❈۷❈
آنگاه
خورشیدِ ششم
ملالِ مکرر شد:
❈۸❈
آونگِ یکی ماهِ ناتمام
به بدل چینیِ کاسهی آسمانی شکسته درآویخته.
و آنگاه
❈۹❈
خورشیدِ هفتمین در اشکی بیقرار غوطه خورد:
اشکی بیقرار،
بدری سیاقلم
جویدهجویده ریختهواریخته.
❈۱۰❈
□
و بیهوده
❈۱۱❈
ما
هنوز
انتظاری بیتاب میبردیم:
❈۱۲❈
ما
هنوز
هشتمین خورشید را چشم همیداشتیم:
(شاید را و مگر را
❈۱۳❈
بر دروازهی طلوع) ــ
که خورشیدِ نخستین
هم به تکرار سر برآورد
تا عرصه کند
❈۱۴❈
آسمانِ پیرزاد را
به بازیبازی
در غلظهی بوناکِ پنیرک و مامازی.
❈۱۵❈
۲۴ فروردینِ ۱۳۷۸
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
کامنت ها