احمد شاملو:«ــ اقیانوس است آن: ژرفا و بیکرانگی،
❈۱❈
«ــ اقیانوس است آن:
ژرفا و بیکرانگی،
پرواز و گردابه و خیزاب
بی آنکه بداند.
❈۲❈
کوه است این:
شُکوهِ پادرجایی،
فراز و فرود و گردنکشی
❈۳❈
بی اینکه بداند.
مرا اما
انسان آفریدهای:
❈۴❈
ذرهی بی شکوهی
گدای پَشم و پِشکِ جانوران،
تا تو را به خواری تسبیح گوید
از وحشتِ قهرت بر خود بلرزد
❈۵❈
بیگانه از خود چنگ در تو زند
تا تو
کُل باشی.
❈۶❈
مرا انسان آفریدهای:
شرمسارِ هر لغزشِ ناگزیرِ تنش
سرگردانِ عرصاتِ دوزخ و سرنگونِ چاهسارهای عَفِن:
یا خشنودِ گردن نهادن به غلامی تو
یا خشنودِ گردن نهادن به غلامی تو
سرگردانِ باغی بیصفا با گلهای کاغذین.
❈۷❈
فانیام آفریدهای
پس هرگزت دوستی نخواهد بود که پیمان به آخر برد.
بر خود مبال که اشرفِ آفرینگانِ تواَم من:
❈۸❈
با من
خدایی را
شکوهی مقدّر نیست.»
❈۹❈
□
«ــ نقشِ غلط مخوان
هان!
❈۱۰❈
اقیانوس نیستی تو
جلوهی سیالِ ظلماتِ درون.
کوه نیستی
خشکینهی بیانعطافیِ محض.
❈۱۱❈
انسانی تو
سرمستِ خُمبِ فرزانگییی
که هنوز از آن قطرهیی بیش درنکشیده
از مُعماهای َ سیاه سر برآورده
❈۱۲❈
هستی
معنای خود را با تو محک میزند.
از دوزخ و بهشت و فرش و عرش برمیگذری
❈۱۳❈
و دایرهی حضورت
جهان را
در آغوش میگیرد.
❈۱۴❈
نامِ تواَم من
به یاوه معنایم مکن!»
فروردینِ ۱۳۶۴
❈۱۵❈
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
کامنت ها