گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

احمد شاملو:بر آن فانوس که‌ش دستی نیفروخت بر آن دوکی که بر رَف بی‌صدا ماند

❈۱❈
بر آن فانوس که‌ش دستی نیفروخت بر آن دوکی که بر رَف بی‌صدا ماند
بر آن آیینه‌ی زنگار بسته بر آن گهواره که‌ش دستی نجنباند
❈۲❈
بر آن حلقه که کس بر در نکوبید بر آن در که‌ش کسی نگشود دیگر
بر آن پله که بر جا مانده خاموش کس‌اش ننهاده دیری پای بر سر ــ
❈۳❈
بهارِ منتظر بی‌مصرف افتاد! به هر بامی درنگی کرد و بگذشت
به هر کویی صدایی کرد و اِستاد ولی نامد جواب از قریه، نز دشت.
❈۴❈
نه دود از کومه‌یی برخاست در ده نه چوپانی به صحرا دَم به نی داد
نه گُل رویید، نه زنبور پر زد نه مرغِ کدخدا برداشت فریاد.
❈۵❈
به صد امید آمد، رفت نومید بهار ــ آری بر او نگشود کس در.
درین ویران به رویش کس نخندید کس‌اش تاجی ز گُل ننهاد بر سر.
❈۶❈
کسی از کومه سر بیرون نیاورد نه مرغ از لانه، نه دود از اجاقی.
هوا با ضربه‌های دف نجنبید گُلی خودروی برنامد ز باغی.
❈۷❈
نه آدم‌ها، نه گاوآهن، نه اسبان نه زن، نه بچه... ده خاموش، خاموش.
نه کبک‌انجیر می‌خوانَد به دره نه بر پسته شکوفه می‌زند جوش.
❈۸❈
به هیچ ارابه‌یی اسبی نبستند سرودِ پُتکِ آهنگر نیامد
کسی خیشی نبُرد از ده به مزرع سگِ گله به عوعو در نیامد.
❈۹❈
کسی پیدا نشد غمناک و خوشحال که پا بر جاده‌ی خلوت گذارد
کسی پیدا نشد در مقدمِ سال که شادان یا غمین آهی بر آرد.
❈۱۰❈
غروبِ روزِ اول لیک، تنها درین خلوتگهِ غوکانِ مفلوک
به یادِ آن حکایت‌ها که رفته‌ست ز عمقِ برکه یک دَم ناله زد غوک...
❈۱۱❈
بهار آمد، نبود اما حیاتی درین ویران‌سرای محنت‌آور
بهار آمد، دریغا از نشاطی که شمع افروزد و بگشایدش در!
❈۱۲❈
۱۳۲۸
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو

فایل صوتی هوای تازه بهار خاموش

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها