گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

احمد شاملو:بر سرِ این ماسه‌ها دراز زمانی‌ست کشتیِ فرسوده‌یی خموش نشسته‌ست

❈۱❈
بر سرِ این ماسه‌ها دراز زمانی‌ست کشتیِ فرسوده‌یی خموش نشسته‌ست
لیک نه فرسوده آنچنان که دگر هیچ چشمِ امیدی به سویِ آن نتوان بست.
❈۲❈
حوصله کردم بسی، که ماهی‌گیران آیند از راه سویِ کشتیِ معیوب؛
پُتک ببینم که می‌فشارد با میخ ارّه ببینم که می‌سراید با چوب.
❈۳❈
مانده به امید و انتظار که روزی این به شن‌افتاده را بر آب ببینم ــ
شادی بینم به روی ساحلِ آباد وین زغم‌آباد را خراب ببینم.
❈۴❈
پاره ببینم سکوتِ مرگ به ساحل کآمده با خشّ و خِشِّ موجِ شتابان
هم‌نفس و، زیرِ کومه‌ی منِ بیمار قصه‌ی نابود می‌سراید با آن...
❈۵❈
پنجره را باز می‌کنم سوی دریا هر سحر از شوق، تا ببینم هستند؟
مرغی پَر می‌کشد ز صخره هراسان. چلّه نشسته قُرُق به ساحل اگر چند،
❈۶❈
با دلِ بیمارِ من عجیب امیدی‌ست: از قُرُقِ هوشیار و موجِ تکاپوی
بر دو لبش پوزخنده‌یی‌ست ظفرمند، وز سمجِ این قُرُق نمی‌رود از روی!
❈۷❈
کرده چنانم امیدوار که دانم روزی ازین پنجره نسیمکِ دریا
کلبه‌ی چوبینِ من بیاکنَد از بانگ با تنِ بیمار برجهانَدَم از جا.
❈۸❈
خم شوم از این دریچه شسته ز باران قطره‌یی آویزَدَم به مژه ز شادی:
بینم صیادهای بحرِ خزر را گرم به تعمیرِ عیبِ کشتیِ بادی.
❈۹❈
نعره ز دل برکشم ز شادیِ بسیار پنجره برهم زنم ز خودشده، مفتون.
کفش نجویم دگر، برهنه‌سروپای جَست زنم از میانِ کلبه به بیرون!
❈۱۰❈
۱۳۲۹
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو

فایل صوتی هوای تازه بیمار

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها