احمد شاملو:شب ندارد سرِ خواب.
❈۱❈
شب ندارد سرِ خواب.
میدود در رگِ باغ
باد، با آتشِ تیزابش، فریادکشان.
❈۲❈
پنجه میساید بر شیشهی در
شاخِ یک پیچکِ خشک
از هراسی که ز جایش نرباید توفان.
❈۳❈
□
من ندارم سرِ یأس
❈۴❈
با امیدی که مرا حوصله داد.
باد بگذار بپیچد با شب
بید بگذار برقصد با باد.
❈۵❈
گلکو میآید
گلکو میآید خندهبهلب.
❈۶❈
□
گلکو میآید، میدانم،
با همه خیرگیِ باد
❈۷❈
که میاندازد
پنجه در دامانش
روی باریکهی راهِ ویران،
❈۸❈
گلکو میآید
با همه دشمنیِ این شبِ سرد
که خطِ بیخودِ این جاده را
میکند زیرِ عبایش پنهان.
❈۹❈
□
شب ندارد سرِ خواب،
❈۱۰❈
شاخِ مأیوسِ یکی پیچکِ خشک
پنجه بر شیشهی در میساید.
من ندارم سرِ یأس،
❈۱۱❈
زیرِ بیحوصلگیهای شب، از دورادور
ضربِ آهستهی پاهای کسی میآید.
۱۳۳۰
❈۱۲❈
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
کامنت ها