احمد شاملو:امشب دوباره بادها
❈۱❈
امشب دوباره
بادها
افسانهی کهن را آغازکردهاند
❈۲❈
«ــ بادها!
بادها!
خنیاگرانِ باد!»
❈۳❈
خنیاگرانِ باد
ولیکن
سرگرمِ قصههای ملولند...
❈۴❈
□
«ــ خنیاگرانِ باد
امشب
❈۵❈
رُکسانا
با جامهی سفیدِ بلندش
پنهان ز هر کسی
مهمانِ من شدهست و کنون
❈۶❈
مست
بر بسترم
افتاده است.
[این قصه ناشنیده بگیرید!]
❈۷❈
کوته کنید این همه فریاد
خنیاگرانِ باد!
بگذارید
رُکسانا
❈۸❈
در مستیِ گرانش امشب
اینجا بمانَد تا سحر.
های!
خنیاگرانِ باد!
❈۹❈
اگر بگذارید!...
آنگاه
از شرمِ قصهها که سخنسازان
خواهند راند بر سرِ بازار،
❈۱۰❈
دیگر
رُکسانا
هرگز ز کلبهی من بیرون
نخواهد نهاد پای...»
❈۱۱❈
□
بیرونِ کلبه، بادها
❈۱۲❈
پُرشور میغریوند...
«ــ آرامتر!
بیرحمها!
❈۱۳❈
خنیاگرانِ باد!»
خنیاگرانِ باد، ولیکن
سرگرمِ قصههای ملولند
❈۱۴❈
آنان
از دردهای خویش پریشند،
آنان
سوزندهگانِ آتشِ خویشند...
❈۱۵❈
۱۳۳۰
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
کامنت ها