احمد شاملو:از غریوِ دیوِ توفانم هراس وز خروشِ تُندرم اندوه نیست،
❈۱❈
از غریوِ دیوِ توفانم هراس
وز خروشِ تُندرم اندوه نیست،
مرگِ مسکین را نمیگیرم به هیچ.
❈۲❈
استوارم چون درختی پابهجای
پیچکِ بیخانمانی را بگوی
بیثمر با دست و پای من مپیچ.
❈۳❈
مادرِ غم نیست بیچیزی مرا:
عنبر است او، سالها افروخته در مجمرم
نیست از بدگوییِ نامهربانانم غمی:
❈۴❈
رفته مدتها که من زین یاوهگوییها کَرَم!
□
❈۵❈
لیک از دریا چو مرغان پَرکشند
روی پلها، بامها، مردابها ــ
پابرهنه میدوم دنبالِشان.
وقت کان سوی افق پنهان شوند
❈۶❈
بازمیگردم به کومه پا کشان،
حلقه میبندد به چشمان اشکِ من
گرچه در سختی بهسانِ آهنم...
❈۷❈
یا اگر در کنجِ تنهایی مرا
مرغکِ شب نالهیی بردارد از اقصای شب،
اندُهی واهی مرا
میکشد در بر، چنان پیراهنم.
❈۸❈
□
همچنان کز گردشِ انگشتها بر پردهها
❈۹❈
وز طنینِ دلکشِ ناقوس
وز سکوتِ زنگدارِ دشتها
وز اذانِ ناشکیبای خروس
وز عبورِ مه ز روی بیشهها
❈۱۰❈
وز خروشِ زاغها
وز غروبِ برفپوش ــ
اشک میریزد دلم...
❈۱۱❈
گرچه بر غوغای توفانها کَرَم
وز هجومِ بادها باکیم نیست،
گرچه چون پولاد سرسختم به رزم
یا خود از پولاد شد ایمانِ من ــ
❈۱۲❈
گر بخواند مرغی از اقصای شب
اشکِ رقت ریزد از چشمانِ من.
۱۳۲۸
❈۱۳❈
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
کامنت ها