گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

احمد شاملو:در تمامِ شب چراغی نیست. در تمامِ شهر

❈۱❈
در تمامِ شب چراغی نیست. در تمامِ شهر
نیست یک فریاد.
❈۲❈
ای خداوندانِ خوف‌انگیزِ شب‌پیمانِ ظلمت‌دوست! تا نه من فانوسِ شیطان را بیاویزم
در رواقِ هر شکنجه‌گاهِ پنهانیِ این فردوسِ ظلم‌آیین،
تا نه این شب‌هایِ بی‌پایانِ جاویدانِ افسون‌پایه‌تان را من
به فروغِ صدهزاران آفتابِ جاودانی‌تر کنم نفرین، ــ
ظلمت‌آبادِ بهشتِ گندِتان را، در به رویِ من
بازنگشایید!
❈۳❈
در تمامِ شب چراغی نیست در تمامِ روز
❈۴❈
نیست یک فریاد.
چون شبانِ بی‌ستاره قلبِ من تنهاست.
تا ندانند از چه می‌سوزم من، از نخوت زبانم در دهان بسته‌ست.
راهِ من پیداست. پایِ من خسته‌ست.
❈۵❈
پهلوانی خسته را مانم که می‌گوید سرودِ کهنه‌یِ فتحی قدیمی را.
با تنِ بشکسته‌اش، تنها
زخمِ پُردردی به جا مانده‌ست از شمشیر و، دردی جانگزای از خشم:
اشک، می‌جوشاندش در چشمِ خونین داستانِ درد؛
❈۶❈
خشمِ خونین، اشک می‌خشکاندش در چشم. در شبِ بی‌صبحِ خود تنهاست.
از درون بر خود خمیده، در بیابانی که بر هر سویِ آن خوفی نهاده دام
❈۷❈
دردناک و خشمناک از رنجِ زخم و نخوتِ خود می‌زند فریاد:
«ــ در تمامِ شب چراغی نیست در تمامِ دشت
❈۸❈
نیست یک فریاد...
ای خداوندانِ ظلمت‌شاد! از بهشتِ گندِتان، ما را
❈۹❈
جاودانه بی‌نصیبی باد!
باد تا فانوسِ شیطان را برآویزم در رواقِ هر شکنجه‌گاهِ این فردوسِ ظلم‌آیین!
❈۱۰❈
باد تا شب‌هایِ افسون‌مایه‌تان را من
به فروغِ صدهزاران آفتابِ جاودانی‌تر کنم نفرین!»
❈۱۱❈
۱۳۳۵
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو

فایل صوتی هوای تازه لعنت

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها