احمد شاملو:اشک رازیست لبخند رازیست
❈۱❈
اشک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست
❈۲❈
اشکِ آن شب لبخندِ عشقم بود.
□
❈۳❈
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
❈۴❈
یا چیزی چنان که بدانی...
من دردِ مشترکم
مرا فریاد کن.
❈۵❈
□
درخت با جنگل سخن میگوید
❈۶❈
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن میگویم
❈۷❈
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
❈۸❈
من ریشههای تو را دریافتهام
با لبانت برای همه لبها سخن گفتهام
و دستهایت با دستانِ من آشناست.
❈۹❈
در خلوتِ روشن با تو گریستهام
برایِ خاطرِ زندگان،
و در گورستانِ تاریک با تو خواندهام
زیباترینِ سرودها را
❈۱۰❈
زیرا که مردگانِ این سال
عاشقترینِ زندگان بودهاند.
□
❈۱۱❈
دستت را به من بده
دستهای تو با من آشناست
ای دیریافته با تو سخن میگویم
❈۱۲❈
بهسانِ ابر که با توفان
بهسانِ علف که با صحرا
بهسانِ باران که با دریا
بهسانِ پرنده که با بهار
❈۱۳❈
بهسانِ درخت که با جنگل سخن میگوید
زیرا که من
ریشههای تو را دریافتهام
❈۱۴❈
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست.
۱۳۳۴
❈۱۵❈
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
کامنت ها