احمد شاملو:در تاریکی چشمانت را جُستم در تاریکی چشمهایت را یافتم
❈۱❈
در تاریکی چشمانت را جُستم
در تاریکی چشمهایت را یافتم
و شبم پُرستاره شد.
❈۲❈
□
تو را صدا کردم
در تاریکترینِ شبها دلم صدایت کرد
❈۳❈
و تو با طنینِ صدایم به سویِ من آمدی.
با دستهایت برایِ دستهایم آواز خواندی
برای چشمهایم با چشمهایت
برای لبهایم با لبهایت
❈۴❈
با تنت برای تنم آواز خواندی.
من با چشمها و لبهایت
اُنس گرفتم
❈۵❈
با تنت انس گرفتم،
چیزی در من فروکش کرد
چیزی در من شکفت
من دوباره در گهوارهی کودکیِ خویش به خواب رفتم
❈۶❈
و لبخندِ آن زمانیام را
بازیافتم.
□
❈۷❈
در من شک لانه کرده بود.
دستهای تو چون چشمهیی به سوی من جاری شد
❈۸❈
و من تازه شدم من یقین کردم
یقین را چون عروسکی در آغوش گرفتم
و در گهوارهی سالهای نخستین به خواب رفتم؛
در دامانت که گهوارهی رؤیاهایم بود.
❈۹❈
و لبخندِ آن زمانی، به لبهایم برگشت.
با تنت برای تنام لالا گفتی.
❈۱۰❈
چشمهای تو با من بود
و من چشمهایم را بستم
چرا که دستهای تو اطمینانبخش بود
❈۱۱❈
□
بدی، تاریکیست
شبها جنایتکارند
❈۱۲❈
ای دلاویزِ من ای یقین! من با بدی قهرم
و تو را بهسانِ روزی بزرگ آواز میخوانم.
□
❈۱۳❈
صدایت میزنم گوش بده قلبم صدایت میزند.
شب گِرداگِردَم حصار کشیده است
و من به تو نگاه میکنم،
❈۱۴❈
از پنجرههای دلم به ستارههایت نگاه میکنم
چرا که هر ستاره آفتابیست
من آفتاب را باور دارم
من دریا را باور دارم
❈۱۵❈
و چشمهای تو سرچشمهی دریاهاست
انسان سرچشمهی دریاهاست.
۱۳۳۴
❈۱۶❈
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
کامنت ها