احمد شاملو:دیگر جا نیست قلبت پُر از اندوه است
❈۱❈
دیگر جا نیست
قلبت پُر از اندوه است
آسمانهای تو آبیرنگیِ گرمایش را از دست داده است
زیرِ آسمانی بیرنگ و بیجلا زندگی میکنی
بر زمینِ تو، باران، چهرهی عشقهایت را پُرآبله میکند
بر زمینِ تو، باران، چهرهی عشقهایت را پُرآبله میکند
❈۲❈
پرندگانت همه مردهاند
در صحرایی بیسایه و بیپرنده زندگی میکنی
آنجا که هر گیاه در انتظارِ سرودِ مرغی خاکستر میشود.
❈۳❈
□
دیگر جا نیست
قلبت پُراز اندوه است
❈۴❈
خدایانِ همه آسمانهایت
بر خاک افتادهاند
چون کودکی
بیپناه و تنها ماندهای
❈۵❈
از وحشت میخندی
و غروری کودن از گریستن پرهیزت میدهد.
این است انسانی که از خود ساختهای
❈۶❈
از انسانی که من دوست میداشتم
که من دوست میدارم.
□
❈۷❈
دوشادوشِ زندگی
در همه نبردها جنگیده بودی
نفرینِ خدایان در تو کارگر نبود
❈۸❈
و اکنون ناتوان و سرد
مرا در برابرِ تنهایی
به زانو در میآوری.
آیا تو جلوهی روشنی از تقدیرِ مصنوعِ انسانهای قرنِ مایی؟ ــ
انسانهایی که من دوست میداشتم
انسانهایی که من دوست میداشتم
❈۹❈
که من دوست میدارم؟
□
❈۱۰❈
دیگر جا نیست
قلبت پُراز اندوه است.
میترسی ــ به تو بگویم ــ تو از زندگی میترسی
❈۱۱❈
از مرگ بیش از زندگی
از عشق بیش از هر دو میترسی.
به تاریکی نگاه میکنی
❈۱۲❈
از وحشت میلرزی
و مرا در کنارِ خود
از یاد
میبری.
❈۱۳❈
۱۳۳۴/۶/۱۹
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
کامنت ها