احمد شاملو:تلخیِ این اعتراف چه سوزاننده است که مردی گشن و خشمآگین در پسِ دیوارهای سنگیِ حماسههای پ...
تلخیِ این اعتراف چه سوزاننده است که مردی گشن و خشمآگین
در پسِ دیوارهای سنگیِ حماسههای پُرطبلاش
در پسِ دیوارهای سنگیِ حماسههای پُرطبلاش
❈۱❈
دردناک و تبآلود از پای درآمده است. ــ
مردی که شبهمهشب در سنگهای خاره گُل میتراشید
و اکنون
پُتکِ گرانش را به سویی افکنده است
تا به دستانِ خویش که از عشق و امید و آینده تهیست فرمان دهد:
تا به دستانِ خویش که از عشق و امید و آینده تهیست فرمان دهد:
❈۲❈
«ــ کوتاه کنید این عبث را، که ادامهی آن ملالانگیز است
چون بحثی ابلهانه بر سرِ هیچ و پوچ...
کوتاه کنید این سرگذشتِ سمج را که در آن، هر شبی
کوتاه کنید این سرگذشتِ سمج را که در آن، هر شبی
در مقایسه چون لجنیست که در مردابی تهنشین شود!»
❈۳❈
□
من جویده شدم
و ای افسوس که به دندانِ سبعیتها
و هزار افسوس بدان خاطر که رنجِ جویده شدن را بهگشادهرویی تن در دادم
چرا که میپنداشتم بدینگونه، یارانِ گرسنه را در قحطسالی اینچنین از گوشتِ تنِ خویش طعامی میدهم
چرا که میپنداشتم بدینگونه، یارانِ گرسنه را در قحطسالی اینچنین از گوشتِ تنِ خویش طعامی میدهم
❈۴❈
و بدین رنج سرخوش بودهام
و این سرخوشی فریبی بیش نبود؛
یا فروشدنی بود در گندابِ پاکنهادیِ خویش
❈۵❈
یا مجالی به بیرحمیِ ناراستان.
و این یاران دشمنانی بیش نبودند
ناراستانی بیش نبودند.
❈۶❈
□
من عملهی مرگِ خود بودم
و ای دریغ که زندگی را دوست میداشتم!
❈۷❈
آیا تلاشِ من یکسر بر سرِ آن بود
تا ناقوسِ مرگِ خود را پُرصداتر به نوا درآورم؟
❈۸❈
من پرواز نکردم
من پَرپَر زدم!
□
❈۹❈
در پسِ دیوارهای سنگیِ حماسههای من
همه آفتابها غروب کردهاند.
این سوی دیوار، مردی با پُتکِ بیتلاشاش تنهاست،
❈۱۰❈
به دستهای خود مینگرد
و دستهایش از امید و عشق و آینده تهیست.
این سوی شعر، جهانی خالی، جهانی بیجنبش و بیجنبده، تا ابدیت گسترده است
گهوارهی سکون، از کهکشانی تا کهکشانی دیگر در نوسان است
ظلمت، خالیِ سرد را از عصارهی مرگ میآکند
ظلمت، خالیِ سرد را از عصارهی مرگ میآکند
❈۱۱❈
و در پُشتِ حماسههای پُرنخوت
مردی تنها
بر جنازهی خود میگرید
❈۱۲❈
۵ آذرِ ۱۳۳۴
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
کامنت ها