احمد شاملو:برای عمران صلاحی
❈۱❈
برای عمران صلاحی
«ــ مرگ را پروای آن نیست
که به انگیزهیی اندیشد.»
❈۲❈
اینو یکی میگُف
که سرِ پیچِ خیابون وایساده بود.
❈۳❈
«ــ زندگی را فرصتی آنقَدَر نیست
که در آیینه به قدمتِ خویش بنگرد
یا از لبخنده و اشک
یکی را سنجیده گُزین کند.»
❈۴❈
اینو یکی میگُف
که سرِ سهراهی وایساده بود.
❈۵❈
«ــ عشق را مجالی نیست
حتا آنقدر که بگوید
برای چه دوستت میدارد.»
❈۶❈
والاّهِه اینم یکی دیگه میگُف:
سروِ لرزونی که
راست
وسطِ چارراهِ هر وَرْ باد
❈۷❈
وایساده بود.
۱۶ اردیبهشتِ ۱۳۶۷
❈۸❈
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
کامنت ها