احمد شاملو:به مفتون امینی وسواسِ مهربانِ شعر
❈۱❈
به مفتون امینی
وسواسِ مهربانِ شعر
ای کاش آب بودم
❈۲❈
گر میشد آن باشی که خود میخواهی. ــ
آدمی بودن
حسرتا!
مشکلیست در مرزِ ناممکن. نمیبینی؟
❈۳❈
ای کاش آب بودم ــ به خود میگویم ــ
نهالی نازک به درختی گَشن رساندن را
(ــ تا به زخمِ تبر بر خاکاش افکنند
(ــ تا به زخمِ تبر بر خاکاش افکنند
در آتش سوختن را؟)
یا نشای سستِ کاجی را سرسبزی جاودانه بخشیدن
یا نشای سستِ کاجی را سرسبزی جاودانه بخشیدن
(ــ از آن پیشتر که صلیبیش آلوده کنند
به لختهلختهی خونی بیحاصل؟)
به لختهلختهی خونی بیحاصل؟)
یا به سیراب کردنِ لبتشنهیی
رضایتِ خاطری احساس کردن
(ــ حتا اگرش به زانو نشاندهاند
در میدانی جوشان از آفتاب و عربده
در میدانی جوشان از آفتاب و عربده
تا به شمشیری گردنش بزنند؟
حیرتات را بر نمیانگیزد
حیرتات را بر نمیانگیزد
قابیلِ برادرِ خود شدن
یا جلادِ دیگراندیشان؟
یا جلادِ دیگراندیشان؟
یا درختی بالیدهنابالیده را
حتا
حتا
❈۴❈
هیمهیی انگاشتن بیجان؟)
□
❈۵❈
میدانم میدانم میدانم
با اینهمه کاش ایکاش آب میبودم
گر توانستمی آن باشم که دلخواهِ من است.
❈۶❈
آه
کاش هنوز
به بیخبری
قطرهیی بودم پاک
❈۷❈
از نَمباری
به کوهپایهیی
نه در این اقیانوسِ کشاکشِ بیداد
سرگشتهموجِ بیمایهیی.
❈۸❈
۳۰ شهریورِ ۱۳۶۸
خانهی دهکده
❈۹❈
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
کامنت ها