احمد شاملو:برای منیژه قوامی
❈۱❈
برای منیژه قوامی
[آیدا با حیرت گفت: ــ درختِ لیموتُرش را
ببین که این وقتِ سال غرقِ شکوفه شده!
❈۲❈
مگر پاییز نیست؟]
گرما و سرما در تعادلِ محض است و
همه چیزی در خاموشیِ مطلق
❈۳❈
تا هیچ چیز پارسنگِ همسنگیِ کفهها نشود
و شاهینَکِ میزان
به وسواسِ تمام
لحظاتِ شباروزی کامل را
❈۴❈
دادگرانه
میانِ روز و شبی که یکی در گذر است و یکی در راه
تقسیم کند
و اکنون
❈۵❈
زمینِ مادر
در مدارش
سَبُکپای
از دروازهی پاییز
❈۶❈
میگذرد.
□
❈۷❈
پگاه
چون چشم میگشایم
عطرِ شکوفههای چترِ بیادعای لیموی تُرش
یورتِ همسایگان را
❈۸❈
بهناز
با هم پیوسته است.
آنگاه در مییابم
❈۹❈
به یقین
که ماه نیز
شبِ دوش
میباید
❈۱۰❈
بَدرِ تمام
بوده باشد!
□
❈۱۱❈
کنارِ جهانِ مهربان
به مورمورِ اغواگرِ برکه مینگرم،
چشم بر هم مینهم
❈۱۲❈
و برانگیخته از بلوغی رخوتناک
به دعوتِ مقاومتناپذیرِ آب
محتاطانه
به سایهی سوزانِ اندامش
❈۱۳❈
انگشت
فرومیبرم.
احساسِ عمیقِ مشارکت.
❈۱۴❈
۱۰ شهریورِ ۱۳۶۹
سنهوزه
❈۱۵❈
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
کامنت ها