احمد شاملو:پچپچه را از آنگونه
❈۱❈
پچپچه را
از آنگونه
سر بههماندرآورده سپیدار و صنوبر
باری
❈۲❈
که مگرْشان
بهدسیسه سودایی در سر است
پنداری
که اسباب چیدن را به نجوایند
❈۳❈
خود از ایندست
به هنگامهیی
که جلوهی هر چیز و همه چیز چنان است
که دشمنِ دژخویی
❈۴❈
در کمین.
و چنان بازمینماید که سکوت
به جز بایستهی ظلمت نیست،
❈۵❈
و به اقتضای شب است و سیاهیست تنها
که صداها همه خاموش میشود
مگر شبگیر
ــ از آن پیشتر که واپسین فغانِ «حق»
❈۶❈
با قطرهی خونی به نایاش اندر پیچد ــ،
مگر ما
من و تو.
❈۷❈
□
و بدین نمط
شب را غایتی نیست
❈۸❈
نهایتی نیست
و بدین نمط
ستم را
❈۹❈
واگویندهتر از شب
آیتی نیست.
اردیبهشت ۱۳۴۷
❈۱۰❈
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
کامنت ها