احمد شاملو:ــ نظر در تو میکنم ای بامداد که با همهی جمع چه تنها نشستهای!
❈۱❈
ــ نظر در تو میکنم ای بامداد
که با همهی جمع چه تنها نشستهای!
ــ تنها نشستهام؟
❈۲❈
نه
که تنها فارغ از من و از ما نشستهام.
□
❈۳❈
ــ نظر در تو میکنم ای بامداد
که چه ویران نشستهای!
❈۴❈
ــ ویران؟
ویران نشستهام؟
آری،
و به چشماندازِ امیدآبادِ خویش مینگرم.
❈۵❈
□
ــ نظر در تو میکنم ای بامداد، که تنها نشستهای
❈۶❈
کنارِ دریچهی خُردت.
ــ آسمانِ من
آری
❈۷❈
سخت تنگچشمانه به قالب آمد.
□
ــ نظر در تو میکنم ای بامداد، که اندُهگنانه نشستهای
کنارِ دریچهی خُردی که بر آفاقِ مغربی میگشاید.
کنارِ دریچهی خُردی که بر آفاقِ مغربی میگشاید.
❈۸❈
ــ من و خورشید را هنوز
امیدِ دیداری هست،
هر چند روزِ من
❈۹❈
آری
به پایانِ خویش نزدیک میشود.
□
❈۱۰❈
ــ نظر در تو میکنم ای بامداد...
۱۳۴۸
❈۱۱❈
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
کامنت ها