احمد شاملو:برای ایرج گُُردی میوه بر شاخه شدم
❈۱❈
برای ایرج گُُردی
میوه بر شاخه شدم
سنگپاره در کفِ کودک.
طلسمِ معجزتی
❈۲❈
مگر پناه دهد از گزندِ خویشتنم
چنین که
دستِ تطاول به خود گشاده
منم!
❈۳❈
□
بالابلند!
❈۴❈
بر جلوخانِ منظرم
چون گردشِ اطلسیِ ابر
قدم بردار.
از هجومِ پرندهی بیپناهی
❈۵❈
چون به خانه بازآیم
پیش از آن که در بگشایم
بر تختگاهِ ایوان
جلوهیی کن
❈۶❈
با رُخساری که باران و زمزمه است.
چنان کن که مجالی اَندَکَک را درخور است،
که تبردارِ واقعه را
دیگر
❈۷❈
دستِ خسته
به فرمان
نیست.
❈۸❈
□
که گفته است
من آخرین بازماندهی فرزانگانِ زمینم؟ ــ
من آن غولِ زیبایم که در استوای شب ایستاده است
غریقِ زلالیِ همه آبهای جهان،
غریقِ زلالیِ همه آبهای جهان،
❈۹❈
و چشماندازِ شیطنتش
خاستگاهِ ستارهییست.
در انتهای زمینم کومهیی هست، ــ
❈۱۰❈
آنجا که
پادرجاییِ خاک
همچون رقصِ سراب
بر فریبِ عطش
❈۱۱❈
تکیه میکند.
در مفصلِ انسان و خدا
آری
❈۱۲❈
در مفصلِ خاک و پوکم کومهیی نااستوار هست،
و بادی که بر لُجِّهی تاریک میگذرد
بر ایوانِ بیرونقِ سردم
جاروب میکشد.
❈۱۳❈
بردگانِ عالیجاه را دیدهام من
در کاخهای بلند
که قلادههای زرین به گردن داشتهاند
❈۱۴❈
و آزادهمَردُم را
در جامههای مرقع
که سرودگویان
پیاده به مقتل میرفتهاند.
❈۱۵❈
□
خانهی من در انتهای جهان است
❈۱۶❈
در مفصلِ خاک و
پوک.
با ما گفته بودند:
❈۱۷❈
«آن کلامِ مقدس را
با شما خواهیم آموخت،
لیکن به خاطرِ آن
عقوبتی جانفرسای را
❈۱۸❈
تحمل میبایدِتان کرد.»
عقوبتِ جانکاه را چندان تاب آوردیم
آری
❈۱۹❈
که کلامِ مقدسِمان
باری
از خاطر
گریخت !
❈۲۰❈
۱۳۴۹
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
کامنت ها