الیار:شبـی انــدر سرمـستی مـرا بر جــان ندا آمد که ای دلداده! دل واکن؛ خدا آمد خدا آمد
❈۱❈
شبـی انــدر سرمـستی مـرا بر جــان ندا آمد
که ای دلداده! دل واکن؛ خدا آمد خدا آمد
دری از آسمـان وا شد دلم سجاده بر جان شد
مرا جانی دگر گویی، به سوی تن فرا آمد
❈۲❈
زمیــن وآسمــان گویی به آنـی طور سینا شد
چو جان در وادی ایمان، به برقی مبتلا آمد
مرا عین الیقین آمـد؛ دلم نورانــی از نــورش
بسان قلب پیغمبر، چـو از غــار حــرا آمد
بسان قلب پیغمبر، چـو از غــار حــرا آمد
عـروس عشق جانان چون، مزیّن شد به غمّــازی
مرا این سینه بر رویش، چو طاق سرسرا آمد
تو را الیــــار! اگـر توفیق قـربانی به دست آیـــد
سر سودائی ات بینی به کویش جان فدا، آمد
سر سودائی ات بینی به کویش جان فدا، آمد
کامنت ها