الیار:بر عرصه ی شعر و ادب از ترکمانچای آمـــدم از پــا فتـــادم بارها؛ تــا بر سر پـــای آمــــدم
بر عرصه ی شعر و ادب از ترکمانچای آمـــدم
از پــا فتـــادم بارها؛ تــا بر سر پـــای آمــــدم
از پــا فتـــادم بارها؛ تــا بر سر پـــای آمــــدم
جوشـد هنر را چشمه ها، ازقلــب آذربـــایجان
من ازسر یک چشمه ای بر سان دریای آمـــدم
من ازسر یک چشمه ای بر سان دریای آمـــدم
❈۱❈
درملک کلک شهریار ازخـــاک پا کش زاده ام
گوید دلم بر گلشنش، الحق که بر جــای آمـدم
شاگردم اندر کوی او؛ از شعــر جویـــم بوی او
هرگز نگویم من براو، هم پای و همتــای آمـدم
هرگز نگویم من براو، هم پای و همتــای آمـدم
من کی نهم پای سخن، بر جــای پای کلــک او
از شعر او در دفترم، این سان به غوغای آمـدم
برشهریاران شهـره بود این شهریار ملـــک دل
در فرقتش بر ملک دل، با سوز و ای وای آمـدم
در فرقتش بر ملک دل، با سوز و ای وای آمـدم
های است وهوی اندر جهان؛ ازمدّعی درهرزمان
من بر جهانی اینچنین، بــی هوی و بی های آمدم
من بر جهانی اینچنین، بــی هوی و بی های آمدم
شعــری روان از دفتــرم، جاری شود برلوح دل
دل را به وجد آرد از آن؛ با نغمـه ی نای آمــدم
دل را به وجد آرد از آن؛ با نغمـه ی نای آمــدم
گر یاوه بافد مدّعـی؛ تا گــردش آرد مشتـــری
بر جنـگ حـرافان کنون، با نیزه ی رای آمـــدم
بر جنـگ حـرافان کنون، با نیزه ی رای آمـــدم
❈۲❈
من گر چه الیــــارم ولی یـاری نمودم دست حق
چون طوطی از هند سخن، شیر و شکرخای آمدم
کامنت ها