الیار:وای و وایم جام تقوایم در آب افتاده است بــام زهدم از ریاکاری خــراب افتـاده است
❈۱❈
وای و وایم جام تقوایم در آب افتاده است
بــام زهدم از ریاکاری خــراب افتـاده است
تار و پود آنچــه رشتـــم از عبادت، پنبـه شد
وه! خیـالاتی که می سفتـم، سراب افتاده است
وه! خیـالاتی که می سفتـم، سراب افتاده است
زآنچه می کــردم مــزیّن، حاصل زهد خودم
فکر می کردم که جان در شهد ناب افتاده است
❈۲❈
خــواجه کز شیرینی اعمال خود مهمـل بگفت
از سر مستی و غفلت هم به خواب افتاده است
گــر عمـل پیچد به دستــار تفاخـر ای بسا
می برم جامی ز مفرغ در لعاب افتاده است
❈۳❈
گر فروشد مرد دینش زهد وتقوا را به غیر
گــویی اندر خـرمن تقوا شهاب افتاده است
آتــش مــنّّ و ریا غافـــل کنــد از یاد حق
می گدازد لعل ایمان کز حساب افتاده است
❈۴❈
گـــر نیــابد مهر اخلاصی کسی انـدر دلش
گویی اندر چشم او مهر حجـاب افتاده است
تا نگیـرد روز مـحشر روسیــاهی دامــنش
قبــل از آن الیـار نالان در عتاب افتاده است
کامنت ها