الیار:سرم به صخره بسایم به چشم اشک آلود جهــانِ بـی تو برایـم بگشتـه دود اندود
❈۱❈
سرم به صخره بسایم به چشم اشک آلود
جهــانِ بـی تو برایـم بگشتـه دود اندود
زمانه در گذر است و سرم بسامان نیست
فــراق روی تو پیـرم نمود و درد افزود
❈۲❈
امــان زجـور حســودان روی ماهـت یار!
در این سرای کهن، روشنی ز رویت بود
کنون به میکده ی رهروان نهادم روی
کـــه درد بــی خبــری را، بــر آورم بهبـود
❈۳❈
من از حــوالی درگـــاه و کوی جانانم
خوشم بر این که، پر آرم به سوی یارم زود
مرا به غیــر تو جـانا! چه حاجتی دیگر
کـه در جبیـن تو چون گم نمــوده ام مقصود
❈۴❈
نشان خود، بنشـــان بر سر دل الیـــار
کـــه تـا به روز قیــامت، تو را کنـــد معبود
کامنت ها