الیار:تنــگنــای دل تـاریــک مـرا خـورشیــدی انــدرون، جــام دل جـان مرا جمشیـدی
❈۱❈
تنــگنــای دل تـاریــک مـرا خـورشیــدی
انــدرون، جــام دل جـان مرا جمشیـدی
با تـو تـاریک نشـد نقطـه ای اندر خم دهر
بــه جهــان از دل ذرات جهـان تابیـدی
❈۲❈
هستـی از بطن عدم «کن فیکون» تو گرفت
بذر حکمت تو دل کون و مکان پاشیدی
کـس نیـارست گشـاید گـره از کـار جهان
تـو به تـدبیر بر آن دست توان یازیدی
❈۳❈
گـل گـلچیـن خـلایـق شدن و حسن کمال
از میـان همه خوبان، تو به من بخشیدی
بهر من غنچه گشودی همه گل را به جهان
زنـدگـی دادی و عشق و شرف و امّیدی
❈۴❈
شکرت ای خالق رحمان و حکیم و پرمهر
بهر من این همه خوبی تو تدارک دیدی
گـوش جـانم زالست از تو بـه فرمان بـوده
کاین وفاداری ام آن روز زمن پرسیدی
❈۵❈
این دل از غیر تو کند و قدمی سوی تو برد
پیش پایش تو مدام از کرمت گل چیدی
هان! تو الیــار! مگردان سرجان از حرمش
در حـریم کـرم او تــو سـر جـاویـدی
کامنت ها