امام خمینی:ناله زد دوست که راز دل او پیدا شد پیش رندان خرابات چسان رسوا شد
❈۱❈
ناله زد دوست که راز دل او پیدا شد
پیش رندان خرابات چسان رسوا شد
خواستم راز دلم پیش خودم باشد و بس
در میخانه گشودند و چنین غوغا شد
❈۲❈
سر خُم را بگشایید که یار آمده است
مژده ای میکده، عیش ازلی بر پا شد
سر زلف تو بنازم که به افشاندن آن
ذرّه خورشید شد و قطره همی دریا شد
❈۳❈
لب گشودی و ز می گفتی و میخواره شدی
پیش ساقی، همه اسرار جهان افشا شد
گویی از کوچه میخانه گذر کرده، مسیح
که به درگاه خداوند بلند آوا شد
❈۴❈
معجز عشق ندانی تو، زلیخا داند
که برش یوسف محبوب، چنان زیبا شد
کامنت ها