امام خمینی:ساغر از دست ظریف تو، گناهی نبود جز سر کوی تو ای دوست، پناهی نبود
❈۱❈
ساغر از دست ظریف تو، گناهی نبود
جز سر کوی تو ای دوست، پناهی نبود
درِ امّید ز هر سوی به رویم بسته است
جز در میکده امّید به راهی نبود
❈۲❈
آنکه از باده عشق تو، لبی تازه نمود
ملک هستی بر چشمش پرِ کاهی نبود
گر تو در حلقه رندان نظری ننمایی
به نگاهت، که در آن حلقه، نگاهی نبود
❈۳❈
جان فدای صنم باده فروشی که بَرَش
هستی و نیستی و بنده و شاهی نبود
نظری کن که نباشد چو تو صاحبنظری
به مریضی که در او جز غم و آهی نبود
❈۴❈
عاشقم، عاشق دلسوخته از دوری یار
در کفم جز دل افسرده گواهی نبود
کامنت ها