امیر معزی:ایا سرو قد ترک سیمین قفا ندیدم به هجران تو جز جفا
❈۱❈
ایا سرو قد ترک سیمین قفا
ندیدم به هجران تو جز جفا
ببستی دلم را به بند دو زلف
نخواهی نمودن مرا زان رها
❈۲❈
چگونه گذارم بر این روزگار
تو از من جدا و من از دل جدا
رخ لعل تو کرده رویم زریر
قد سرو توکرده پشتم دو تا
❈۳❈
چنان گریم اندر فراق تو من
که بر آس گردون کنم آسیا
بلای من از عشق تو خاسته است
منم روز و شب بر بلا مبتلا
❈۴❈
بود رنج بیگنج بس بینَسَق
بود هجر بیوصل بس بیبها
چو بیماری از هجر پیدا شود
نباشد بجز وصل آن را شفا
❈۵❈
بود از بس محنت اندر فرح
بود از پس شدّت اندر رَخا
هر آن درد کان نکبتی را ندید
ندانم جز از جود خواجه دوا
❈۶❈
جمال دول، ناصر دین و داد
سپهر وفا شمس دین بوالوفا
به آزادمردی دری برگشاد
که بازار آزادگان شد روا
❈۷❈
سعادت همی زو ستاند مدد
کفایت همی زو فزاید بها
بود زیر حکمش همیشه قدر
بود پیش امرش همیشه قضا
❈۸❈
نه در رسم او راه گیرد نفاق
نه در راه او راه یابد ریا
بود ملک را دولتش قهرمان
بود جاه را خدمتش کیمیا
❈۹❈
بود تنگ با نعمت او زمین
بود پست با همت او سما
مر ابرار را حضرتش مستقر
مر اَحْرار را درگهش مُلْتَجا
❈۱۰❈
تو گویی سرشت وی آمد کرم
توگویی حیات وی آمد حیا
تویی صاحب سود را مقتدی
تویی نایب فضل را مقتدا
❈۱۱❈
ز انعام تو منبسط شد زمین
در ایام تو مندرس شد فنا
سخاوت تو داری پدر بر پدر
مروت تو داری نیا بر نیا
❈۱۲❈
تویی مفضل ملت ایزدی
تویی مُنعِم دولت پادشا
ز رحمت فرستی به سائل درم
به صد خیل بخشی به زائر عطا
❈۱۳❈
بجز فضل تو هر چهگویم هدر
بجز مدح تو هر چه گویم هَبا
کامنت ها