امیر معزی:ازگل همی نگارم سنبل برآورد هرگز گلی که دید که سنبل برآورد
❈۱❈
ازگل همی نگارم سنبل برآورد
هرگز گلی که دید که سنبل برآورد
برگل هر آنچه آورد از سنبل آن نگار
نغز آورد جو خویستن و دلبر آورد
❈۲❈
دارد به توده عنبر و دارد به رشته دُرّ
باروی خوب هر دو همی درخور آورد
دریاست روی خوبش و دریا هر آینه
هم در پاک زاید و هم عنبر آورد
❈۳❈
غَوّاص گشت عشقش و هر روز و هر شبی
از دل به راه دیده همی گوهر آورد
گوهر ز قعر آب برآرند و عشق او
گوهر همی ز شعلهٔ آتش برآورد
❈۴❈
از چهره هر زمان بنماید گلی دگر
وز خنده هر زمان شکری دیگر آورد
گر مردمان به شکر و گل درد دل برند
او درد دل مرا زگل و شکر آورد
❈۵❈
چون درکمند یافتهٔ او زنم دو دست
تاب از کمند بافته در عرعر آورد
گوید بر آورم به خط دوستیت سر
سر بر نهم بهپایش اگر سر برآورد
❈۶❈
زلفش رسن شدست و قدم چنبر رسن
گرچه دراز سر بهسوی چنبر آورد
هر روز بامداد که دارد سر صبوح
وز میکده به بزم می و ساغر آورد
❈۷❈
ایدون گمان برم که همی آید از بهشت
وآن سرخ لب میی چو میکوثر آورد
یا حور در عقیق همی شربت رحیق
پیش نصیر ملت پیغمبر آورد
❈۸❈
میر اجل مؤیّد ملک آنکه دولتش
گر خواهد از فلک به زمین اختر آورد
فرخ شهاب دینکه مظفر شود به عزم
گر روز رزم روی به صد لشکر آورد
❈۹❈
در لطف جوهرش متحیر شود همی
آنکس که صحبت عَرَض و جوهر آورد
جودش دعای عیسی مریم بود از آنک
جان شده همی به سوی پیکر آورد
❈۱۰❈
مهرش به عفو از آذر آب آورد همی
کینش همی به خشم ز آب آذر آورد
وصف نشان رزمگَهش در دل عدو
سهم و نهیب عرصه گه محشرآورد
❈۱۱❈
رخنهکند به دولت و پارهکند بهعزم
گر روی سوی بارهٔ اسکندر آورد
کرده ز بیم روی دلیران به رنگ زرد
چون او به رزم حملهٔ زال زر آورد
❈۱۲❈
در هر زمان حسد برد از معجر و حریر
خصمی که پیش او زره و مِغفر آورد
خصمانش را طلایهٔ مالک زهاویه
در دیده و جگر شرر و اخگر آورد
❈۱۳❈
کاریز خون زدیدهٔ دشمن کند روان
هر گه که دست را بهسوی خنجر آورد
از رنگ خون دشمن و از رنگ خنجرش
گویی همی شقایق و نیلوفر آورد
❈۱۴❈
ای جودپروری که تو را هر زمان ز چرخ
دولت یکی بشارت جان پرور آورد
نشگفت اگر ز بهر ستایشگران تو
روحالامین ز خُلد برین منبر آورد
❈۱۵❈
باد قضا سفینهٔ امید خلق را
در بحر فتنه گرچه همی منکر آورد
از غرق ایمن است که عزم تو هر زمان
از عصمت خدای یکی لنگر آورد
❈۱۶❈
نسل نظام ملک به کردار دفتری است
کاقبال نکتهها همه زان دفتر آورد
لیکن بود نتیجهٔ رای صواب تو
هر نکته کان نکوتر و زیباتر آورد
❈۱۷❈
آن کاو همی به قلعهٔ خیبر زند مثل
واندر مثل همی سخن از حیدر آورد
از تو همی حکایت حیدر کند به جنگ
در سیستان همی خبر از خیبر آورد
❈۱۸❈
گر حاجب تو تاختن آرد سوی عزیز
ور چاوش تو روی سوی قیصر آورد
آن آورد بر اشتر مهد عزیز مصر
وین تاج و تخت قیصر بر استر آورد
❈۱۹❈
هر کس که جفت او پسری زاید از شکم
در خانه سور و شادی و رامشگر آورد
رامشگر آورند همی دشمنان تو
هرکس که زوجشان ز شکم دختر آورد
❈۲۰❈
در اصل باطل است حسود تو پس چرا
از خویشتن همی شرف و مفخر اورد
نشناسد آن که بهره نیابد ز روشنی
آن کس که کوری از شکم مادر آورد
❈۲۱❈
مندیش از آنکه خیره سری از مخالفانت
مکر و فریب سازد و سر درسر آورد
ایدر تو شاد باش که وهم تو تانه دیر
در بند و سلسله همه را اندر آورد
❈۲۲❈
ای سروری که شخص جمال و کمال را
عقل از مدایح تو همی زیور اورد
مداح تو چو جلوهکند نقش آزری
در وقت معجزهٔ پسر ازر اورد
❈۲۳❈
کاندر میان آتش خاطر ز مدح تو
نسرین و یاسمین و گل و مجمر آورد
فخر آورم همی ز سم اسب تو چنانک
عیسی پرست فخر ز سمّ خر آورد
❈۲۴❈
آوردهام به حضرت تو محضری چنانک
مرد صلاح پیشه سوی داور آورد
باشد همیشه بر صفت نیک محضری
هر کاو به حضرت تو چنین محضر آورد
❈۲۵❈
تا ماه رخت خویش برد سوی باختر
تا آفتاب رخت سوی خاور آورد
بادی چنانکه گردون از ماه و آفتاب
بر دست و بر سرت قدح و افسر آورد
❈۲۶❈
پاینده باد عمر تو تا چرخ ملک را
دولت ز خامهٔ تو خط محور آورد
نامت به هفت کشور عالم رسیده باد
تا دولت تو روی به هر کشور آورد
کامنت ها