امیر معزی:گر نکشی سر ز برم ای پسر عمر برم با تو به شادی بسر
❈۱❈
گر نکشی سر ز برم ای پسر
عمر برم با تو به شادی بسر
ور ببری پای خود از دام من
دست من و دامن تو ای پسر
❈۲❈
بر سمن از مورچه داری نشان
بر قمر از غالیه داری اثر
مورچه را چند نهی بر سمن
غالیه را چند کشی بر قمر
❈۳❈
بر رخت از زنگ سپاه آورند
سر به سر افسونگر و افسانه بر
روز و شب از بهر فسون و فسوس
کرده زبان در دهن یکدگر
❈۴❈
مردم درویش توانگر شود
چون رسدش دست به سیم و به زر
گشت به زرینرخ و سیمینسرشک
عاشق درویش تو درویش تر
❈۵❈
ای جگرم خسته به تیر مژه
کرده خم زلف دلم را سپر
گر نبدی در خم زلفت دلم
کوفته و خسته شدی خون جگر
❈۶❈
من چو بگریم گهر آرم ز چشم
تو چو بخندی ز لب آری شکر
هست تو را یک شکر از من دریغ
نیست دریغ از تو مرا صد گهر
❈۷❈
خون دل از دیده گشادی مرا
تاکه به بیداد ببستی کمر
داد من از تو نستاند به حق
جز شرفالملک شه دادگر
❈۸❈
خواجه ابوسعد محمد که هست
صدر فلک همت خورشید فر
بار خدایی که از او شاکرند
بار خدایان جهان سر به سر
❈۹❈
هست سرشته دل و جان و تنش
از کرم و از خرد و از هنر
در همه علمیش نیابی نظیر
گر کنی اندر همه عالم نظر
❈۱۰❈
از قِبَل خدمت درگاه او
رشک برد هر نفسی پا به سر
وز قِبَل دیدن دیدار او
گوش و زبان را حسد است از بصر
❈۱۱❈
ای کَرَمت بحری زرّین بخار
ای قلمت ابری مشکین مطر
لفظ تو دُرّست و معانی صدف
رای تو جان است و معالی صور
❈۱۲❈
باغ ادب را سخن توست بار
تخم سخا را کرم توست بر
روشنی از سِرّ تو دارد ملک
زیرکی از بِرّ تو دارد بشر
❈۱۳❈
هر چه تو نپسندی باشد هبا
هر چه تو نپذیری باشد هدر
دُر ثمینی تو که هر سروری
پیش تو باشد ز قیاس حجر
❈۱۴❈
بحر محیطی تو که هر مهتری
پیش تو باشد ز شمار شَمَر
دیو گر از مهر تو جوید نشان
حور گر ازکین تو یابد خطر
❈۱۵❈
آن ز سقر آید سوی جنان
این ز جنان آید سوی سقر
ای شرف ملک شهی کاو گرفت
ملک ز انطاکیه تا کاشغر
❈۱۶❈
گرد برآورد بدو تاختن
دولتش از خاور و از باختر
در کف او تیغ کلید قضا است
درکف تو کلکْ کلید قدر
❈۱۷❈
کلک تو مرغی است شگفت و بدیع
از شَبَه منقارش و از سیم پر
گفتن او مشکل و رفتن نگون
خوردن او عنبر و زادن دُرَر
❈۱۸❈
زرد و بدو روضهٔ سیراب سبز
خشک و ازو گلبن اقبال تر
از سخن آگاه و نداند سخن
وز فَکَر آگاه و نداند فَکَر
❈۱۹❈
جنبش او ساکنی شرق و غرب
شورش او ایمنی بحر و بر
بسته میان است ولیکن ز خیر
بر همه آفاق گشادست در
❈۲۰❈
بار خدایا به ره شاعری
هست مرا دولت تو راهبر
خاطر من پر سخن مدح توست
نکته بر و برگ و معانی ثمر
❈۲۱❈
بر شجر خاطرم ار بشمری
مدح تو بیش است ز برگ شجر
دفترم از مدح تو آکنده شد
کیسه تهی گشت ز خرج سفر
❈۲۲❈
از طربت باد مدد بر مدد
وز ظفرت باد نفر بر نفر
کامنت ها