گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

امیر معزی:صبوح مرا خوش کن ای خوش پسر به میخوارگان ده قدح تا به سر

❈۱❈
صبوح مرا خوش کن ای خوش پسر به میخوارگان ده قدح تا به سر
که چون سر برآرد ز کوه آفتاب قدح تا به سر خوشتر ای خوش پسر
❈۲❈
چه از آب رز شد زمین بهره‌مند تو از آب رز کن مرا بهره‌ور
تو را چشم بادام و لب شکر است مرا نقل بادام ده با شکر
❈۳❈
کمندی‌ که با سیم داری به مشک کمان ‌کرد پشت من ای سیمبر
ز خوبان گیتی تو را معجزه است دهان و سخن با میان و کمر
❈۴❈
کمر ظاهرست و میان ناپدید سخن‌ کامل است و دهان مختصر
چو تیر افکند چشمت از ساحری بود بر دلم تیر او کارگر
❈۵❈
نیاساید از ساحری تیر اوی چو تیغ شجاع الملوک الظفر
معینی کزو یافت دولت شرف نصیری کزو یافت ملت خطر
❈۶❈
حُسامی که در ملت ایران زمین بدو تازه شد دین خیرالبشر
سماعیل‌ بن گیلکی کز شرف کفش زمزم است و رکابش حجر
❈۷❈
به اندیشه نتوان به قدرش رسید که اندیشه زیر است و قدرش زبر
قضا و قدر حاصل آید ازو هرآنچ اندر آرد به فهم و فکر
❈۸❈
اگر چه ندارد روا دین اوی که باشد ثناهای او چون سور
ثناهای او اهل دین کرده‌اند چو الحمد و چون قل هو الله ز بر
❈۹❈
بیابان چنان کرد شمشیر او که چون آهوی ماده شد شیر نر
به راه بیابان پیاپی شدست ز بازارگانان نفر بر نفر
❈۱۰❈
کنندش دعای سحر هر شبی که عدلش شب فتنه را شد سحر
همه راد مردان از او شاکرند به شرق و به غرب و به بحر و به بر
❈۱۱❈
نزاد و نزاید به سیصد قِران ز مادر چو او رادمردی دگر
ایا پهلوانی که از قدر و جاه تویی خسروان را به جای پدر
❈۱۲❈
اگر چندگرم است آتش به طبع ز نزدیک سوزد همی خشک و تر
از اوگرم تر آتش تیغ توست که از دور سوزد عدو را جگر
❈۱۳❈
عجب دارم اندر سقر زمهریر وگر چند هست این سخن در خبر
دم سرد باشد عدوی تو را مگر زان بود زمهریر سقر
❈۱۴❈
هر آن خصم‌کز پیش تو روز رزم هزیمت پذیرد ز بیم خطر
زمانه به دستش دهد نامه‌ای نبشته در آن نامه این‌ المفر
❈۱۵❈
اگر مرغ بلقیس را نامه برد ز نزد سلیمان پیغامبر
برد تیر پران تو نزد خصم اجل‌نامهٔ خصم در زیر پر
❈۱۶❈
امیرا اگر چون تو باشد سحاب همه دُرّ فَشاند به جای مطر
به صُنعت از آتش برآید نسیم به فعلت از آهن بروید خضر
❈۱۷❈
چو من بر مدیحت گشایم زبان زبان را فضیلت نهم بر بصر
به باغ مدیح تو هر ساعتی ز شاخ ضمیرم‌ برآید ثمر
❈۱۸❈
گر از حدگذشته است تقصیر من به تقصیر منگر به عذرم نگر
چو در شاعری من ندارم نظیر زتو جسم دارم قبول و نظر
❈۱۹❈
الا تا که امروز و فردا و دی پدید آید از رفتن ماه و خَور
ز دی خوبتر باد امروز تو وز امروز فردای تو خوبتر
❈۲۰❈
سر رایتت باد خورشید سای سم مرکبت بادگیتی سپر
به‌ هر کار یزدان تو را رهنمای به‌هر راه دولت تورا راهبر

فایل صوتی قصاید شمارهٔ ۱۸۸

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

رحیم غلامی
2018-09-23T09:03:04
با سلامحُسامی که در ملت ایران زمینبدو تازه شد دین خیرالبشرسماعیل‌ بن گیلکی کز شرفکفش زمزم است و رکابش حجرامیرمعزی برخلاف شاعران معاصر خود به اسماعیلیه تمایل داشته چون اسماعیل بن ابوالحسن گیلکی حاکم اسماعیلی مذهب طبس را تازه کننده دین خیرالبشر دانسته است.
رحیم غلامی
2018-09-23T09:04:30
حُسامی که در ملت ایران زمینبدو تازه شد دین خیرالبشرسماعیل‌ بن گیلکی کز شرفکفش زمزم است و رکابش حجرامیر معزی به عقاید اسماعیلیه تمایل داشته چون اسماعیل بن ابوالحسن گیلکی حاکم اسماعیلی طبس را تازه کننده دین خیرالبشر معرفی کرده است.