امیر معزی:این مهرگان فرخ و جشن بزرگوار فرخنده باد و میمون بر شاه روزگار
❈۱❈
این مهرگان فرخ و جشن بزرگوار
فرخنده باد و میمون بر شاه روزگار
سلطان کامکار ملکشاه دادگر
آن دادگر که نیست چنو هیچ کامکار
❈۲❈
پیروز بخت خسرو عالی نسب ملک
شایسته پادشاه و پسندیده شهریار
شاهی که نیست از خط فرمان او برون
در ملک یک مخالف و در دهر یک حصار
❈۳❈
چرخ است ملک و طلعت او همچو آفتاب
باغ است دین و همت او همچو نوبهار
سدّی است استوار حُسامش که بند ملک
گشته است استوار به این بند استوار
❈۴❈
از بخت بیستایش او نیست هیچ شغل
در چرخ بیپرستش او نیست هیچ کار
او را ستای تا شوی از بخت نیکنام
او را پرست تا شوی از چرخ بختیار
❈۵❈
گر یُمن و یُسْر خواهی او را ببین که هست
هم یُمن در یَمینش و هم یُسر در یَسار
یک دم زدن ز خدمت و مهرش جدا مباش
کان اصل دولت آمد و این قطب افتخار
❈۶❈
ایزد همیشه دارد در زینهار خویش
آن را که داد خسروِ اسلام زینهار
ای خسروی که بر همه آفاق سربسر
شکر تو واجب است چو توحیدِ کردگار
❈۷❈
گر اختیار عالم شاهان عادلند
از اختیار عالم هستی تو اختیار
مهر تو هست در بَصَر دوستان چو نور
کین تو هست در جگر دشمنان چو نار
❈۸❈
در مجلس تو رحمت خُلدست روز بزم
بر درگه تو زحمت حشر است روز بار
بر خلق ابر نعمت بارد چو در سَخا
از بحر همت تو رسد بر فلک بخار
❈۹❈
دشمن ز عمر دست بشوید چو در نبرد
از پای مرکب تو شود بر هوا غبار
امروز روز توست و تو داری در این جهان
هم عمر بینهایت و هم ملک بیشمار
❈۱۰❈
شاهی تو را است، ملک به شاهی همی ستان
شادی توراست عمر به شادی همیگذار
خسرو تو باش و حکم تو ران و جهان تو گیر
تا خاک را سکون بود و چرخ را مدار
❈۱۱❈
با صد هزار نصرت و سیصد هزار فتح
بگذار بر مراد چنین مهرگان هزار
کامنت ها