امیر معزی:ای قاعدهٔ ملک به فرمان تو محکم ای فایدهٔ خلق در احسان تو مدغم
❈۱❈
ای قاعدهٔ ملک به فرمان تو محکم
ای فایدهٔ خلق در احسان تو مدغم
پیدا شده در کُنیت و نام و لقب تو
فتح و ظَفَر و نصرت و فخر همه عالم
❈۲❈
چون نور تو از جوهر آدم بنمودند
ابلیس شد از غیرت تو دشمن آدم
تا خاتم اقبال در انگشت تو کردند
بر خصم تو شد گیتی چون حلقهٔ خاتم
❈۳❈
آصف صفتی در هنر خویش ولیکن
کردند در انگشت تو انگشتری جَم
جُودِ تو چو روزست در آفاق مقرر
رای تو چو عقل است بر افلاک مقدم
❈۴❈
از رای تو بودست ید موسیِ عِمران
و ز جود تو بوده است دمِ عیسیِ مریم
انواع سعادت ز جبین تو برد چرخ
اقسام سخاوت ز یمین تو بردیم
❈۵❈
آثار خرد بی تو بود مُهمل و مُوقوف
اسباب هنر بیتو بود مشکل و مُبْهم
گو خیز و ببین جسم تو آن کس که ندیده است
اقبال مصوّر شده و بخت مُجَسّم
❈۶❈
آنجا که تفاخر بود از دانش و بخشش
باشند ز تو سائل و مداح تو مُنْعَم
ز اندیشهٔ مداح بود دانش تو بیش
ز اندیشهٔ سائل نبود بخشش تو کم
❈۷❈
از دیدن کام تو شود حاسدت اکمه
درگفتن نام تو شود حاسدت اَبْکم
دولت نپسندد که نهد حاسد تو دام
و ایزد نگذارد که زند دشمن تو دم
❈۸❈
گر جود تو بر وادی زم چشم گشاید
بر وادی زم رشک برد چشمهٔ زمزم
ور بر سر روباه فُتَد سایهٔ عدلت
روباه به هم برشکند پنجهٔ ضیغم
❈۹❈
ای بار خدایی که همه بار خدایان
در صف نعال اند و تو را صدر مسلم
همچون صدف و نافه پر از گوهر و مشک است
وصاف تورا خاطر و مداح تورا فم
❈۱۰❈
گر روشن و مشموم بود مدح تو نشگفت
درگوهر و در مشک بود روشنی و شم
تا سایهٔ اقبال تو بر فرق من افتاد
من بنده عزیزم به همهجا و مکرم
❈۱۱❈
طبعم به تو صافی شد و شعرم به تو عالی
چشمم به تو روشن شد و جانم به تو خرم
گر گل سپرم بی تو بود تیزتر از خار
ور نوش خورم بیتو بود تلختر از سَمّ
❈۱۲❈
بیخدمت تو تیره شود طبع من از تف
بیطلعت تو خیره شود چشم من از نم
تا از حرکات فلک و سیر کواکب
گه شادی و سود آید و گاهی غم و ماتم
❈۱۳❈
بادند رفیقان تو در شادی و در سور
بادند حسودان تو در ماتم و در غم
دست تو همیشه بهسوی رَطل و سوی جام
گوش تو همیشه به سوی زیر و سوی بم
❈۱۴❈
در مجلس تو صفزده خوبانسرایی
با جعد پر از حلقه و با زلف بر از خم
از خدمت دیدار تو اقبال همه خلق
و اقبال تو از دولت سلطان معظم
کامنت ها