امیر معزی:جاودان باد دولت سلطان دل او شاد باد و بخت جوان
❈۱❈
جاودان باد دولت سلطان
دل او شاد باد و بخت جوان
رای او پاک و همتش عالی
تیغ او تیز و ملکش آبادان
❈۲❈
کرده با بخت او قضا بیعت
کرده با قَدر او قَدَر پیمان
دست او روز بزم گوهر بار
تیغ او روز رزم خونافشان
❈۳❈
هر ندیمش به فرّ افریدون
هر غلامش به عدل نوشروان
روز بزم است و روزگار نشاط
فَروَدین است در مه آبان
❈۴❈
به چنین روز شاد باشد دل
در چنین بزم تازه باشد جان
ساقیا رَطل باده بر پیمای
مطربا دست بَر سوی دستان
❈۵❈
ای بزرگان عصر نوش کنید
یاد شاهنشه زمین و زمان
می روشن به یاد طلعت شاه
قوّت خاطرست و قُوت روان
❈۶❈
پادشاهی که هست گیتی بخش
شهریاری که هست شهرستان
از جهان کوشش و ازو بخشش
وز فلک طاعت و ازو فرمان
❈۷❈
میزبانان و میهمانان را
پیش ازین دیدهاند خلق جهان
میزبانی که دید چون سرهنگ
میهمانی که دید چون سلطان
❈۸❈
شادباش ای خدایگان بزرگ
حکم تو بر بزرگ و خرد روان
همچنین باده نوش و خرم زی
مجلس آرای و کام خویش بران
❈۹❈
تا بپاید فلک تو نیز بپای
تا بماند جهان تو نیز بمان
کامنت ها