امیر معزی:جهان را یادگارست از سلاطین شه ایران و توران ناصرالدین
❈۱❈
جهان را یادگارست از سلاطین
شه ایران و توران ناصرالدین
ملک سنجر ولیعهد ملک شاه
خداوند ملوک مشرق و چین
❈۲❈
فروزان آفتابی عالم افروز
که او را آسمان تخت است یا زین
رکاب او به مرو شاهجان باد
نهیب او به ترکستان و غزنین
❈۳❈
دلیران زیر حکم او زبونند
چو زیر بند طَهمورث شیاطین
ببرد از پشت دولت تیغ او خم
ببرد از روی ملت رای او چین
❈۴❈
چو جیش او بجوشد در خراسان
به جوش آید ز توران تا فلسطین
ز احسانش همه آزادگان را
نصیب است از بخارا تا نصیبین
❈۵❈
چو روز رزم گیرد تیغ برکف
بخار خون رسد بر ماه و پروین
چو روز بزم گیرد جام بر دست
شود روی زمین سیمین و زرین
❈۶❈
نهد اندازهٔ عالم مهندس
ز مرز قیروان تا چین و ماچین
به چشم او یکی ذره نسنجد
اگر عالم شود صد باره چندین
❈۷❈
ایا شاهی که یزدان کرد و دولت
تو را جود و خرد تعلیم و تلقین
به تو فخرست امیرالمومنین را
ز تو شاد است سلطان سلاطین
❈۸❈
به آثار تو مستظهر شدست آن
به اخبار تو مُستَبشَر شدست این
ترازوی معالی و شرف را
کف و بازوی تو کف است و شاهین
❈۹❈
همی از عدل و انصاف تو سازد
کبوتر آشیان در چشم شاهین
به فر تو همی زر خیزد از سنگ
به خلق تو همیگل روید از طین
❈۱۰❈
ز بهر قهر بدخواه تو باشد
شهاب اندر هوا بر شکل زوبین
هم از بهر هلاک دشمن توست
کجا زهرست در دندان تنین
❈۱۱❈
چو گردان تو را گوید قضا هان
حو ترکان توراگوید قدر هین
ز گیتی دشمنانت را برانند
چنان کز کوه راند سنگ را هین
❈۱۲❈
زکین تو به رزم اندر عدو را
سکون دل بَدَل گردد به سِکّین
کسی کاو مهر تو در جان ندارد
بتوزد روزگار از جان او کین
❈۱۳❈
ز بیم تو چنان خفت است دشمن
که هرگز برنگیرد سر زبالین
کسی کز دولت تو شاد گردد
سپهر او را نیارد کرد غمگین
❈۱۴❈
در آن مسکن که اقبال تو تابد
در آن مسکن عجب دارند مسکین
کِهینه پهلوانت مِه ز بیژن
کَمینه مر زبانت به زگرگین
❈۱۵❈
اگر فرهاد در عصر تو بودی
نوشتی مدح تو بر جان شیرین
نگاریدی هنرهای تو بر سنگ
به جای صورت پرویز و شیرین
❈۱۶❈
تو را زیبد که خوانم شاه شاهان
که از تو میرِ میران یافت تمکین
ز بهر حرمت او چون تو امروز
خرامیده به این جشن به آیین
❈۱۷❈
زمین را آخشیجان کله بستند
فلک را اختران بستند آذین
شدند از فخر روحالعین و رضوان
در این مجلس گهربار و شکرچین
❈۱۸❈
همیشه تا گل و نسرین و شمشاد
نروید در دی و کانون و تِشرین
مزین باد ایوان تو هر روز
چو باغی پرگل و شمشاد و نسرین
❈۱۹❈
زگیتی بهرهٔ تو آفرین باد
ز گردون قسم بدخواهانت نفرین
بقای دولت این خاندان را
دعا از بندگان وز بخت آمین
کامنت ها