امیر معزی:بیافرید خداوند آسمان و زمین دو آفتاب که هر دو منورند به دین
❈۱❈
بیافرید خداوند آسمان و زمین
دو آفتاب که هر دو منورند به دین
یک آفتاب دُرفشان شده ز روی سپهر
یک آفتاب فروزان شده ز روی زمین
❈۲❈
همی فزاید از آن آفتاب قُوّت طبع
همی فزاید ازین آفتاب قُوّت دین
مغان به طاعت آن بر زمین نهاده رخان
شهان به خدمت این بر زمین نهاده جبین
❈۳❈
سپهر و جملهٔ سیّارگان مُسَخّر آن
زمین و جملهٔ شاهنشهان مُسَخّر این
نظامِ عالم از این آفتاب بیشترست
که جای خویش همه ساله تخت دارد و زین
❈۴❈
خدایگانی کز رأی و همت و نظرش
عزیز شد قلم و تیغ و تاج و تخت و نگین
گرفت ملک زآیین و رسم او رونق
که هست خسرو فرخندهرسم و خوبآیین
❈۵❈
اگر به جهد بکوشند اختران فلک
به صد هزار قِرانَشْ نیاورند قرین
وگر شمارکنند آنچه کرد در یک سال
فَذلِکش نتوان یافت از شُهور و سنین
❈۶❈
شهان رسند به مقصود در کمین و مصاف
رسید شاه به مقصود بیمصاف و کمین
ز بهر ایمنی روزگار و راحت خلق
گمان خویش به اقبال خویش کرد یقین
❈۷❈
حسود بیهده کردار پیش او از بیم
چنان نمود که روباه پیش شیر عرین
مخالفان را اقبال او و دولت او
چنان گرفت که گیرد تَذَروْ را شاهین
❈۸❈
کشید باز همین وقت لشکری سوی شام
بتوخت از دل اعدا به تیغ برانکین
شهی است اوکه به یک سال در دو فتح کند
به حدَ شام چنان و به حدَ بلخ چنین
❈۹❈
خدایگانا هستی نشسته بر در بلخ
رسیده صاعقهٔ تیغ تو به روم و به چین
سریر تو چو سپهرست و مرکب تو چو باد
گهی سپهر نشینی و گاه بادنشین
❈۱۰❈
تویی که عدل تو رضوان شدست در عالم
شکفت عالم ازو سربهسر چو خلد برین
توییکه تیغ و کف تو خبر دهند همی
زصورت مَلَکالْموت و جبرئیل امین
❈۱۱❈
تو شاه باز پسینی درین جهان ملکا
چنانکه بود محمد رسول باز پسین
همیشه تاکه ز تشرین صبا کند نیسان
همیشه تاکه ز نیْسان خزان کند تِشْرین
❈۱۲❈
دل تو شاد همی باد و دولت تو بلند
زبخت نیک تورا دانش و هنر تلقین
رعایت تو و عدل تو و عنایت تو
به دین و دنیا پیوسته تا به یومالدین
❈۱۳❈
تو بر مراد دل خویش جام باده به دست
زخلق بر تو دعا وَزْ فرشتگان آمین
کامنت ها