امیر معزی:دو محمد آفرید ایزد سزای آفرین آن رسول راستان این پادشاه راستین
❈۱❈
دو محمد آفرید ایزد سزای آفرین
آن رسول راستان این پادشاه راستین
آن محمد بود در پیغمبری صدر زمان
وین محمد هست در شاهنشهی فخر زمین
❈۲❈
آن محمد در عرب صاحب کتابی بیهمال
وین محمد در عجم صاحبقرانی بیقرین
آن یکی را بر هدی مُهر نبوت در کَتَف
وین دگر را در هنر مهر سعادت بر جبین
❈۳❈
بود حیدر آن محمد را رفیقی کاردان
هست شاه دین محمد را وزیری پیش بین
این محمد هست در دنیا نیابتدار آن
وآن محمد هست در عُقبی شفاعتخواه این
❈۴❈
ای غیاث دین و دنیا تا تو گشتی پادشاه
رونق دیگرگرفت از فر تو دنیا و دین
تا امیرالمؤمنین را چون تویی باشد قسیم
نصرت و راحت بود قِسم امیرالمؤمنین
❈۵❈
دست اقبال تو را گر ساختندی خاتمی
آسمانش حلقه بایستی و خورشیدش نگین
همت تو گر امل را گوید اندر صلح هان
هیبت تو گر اجل را گوید اندر بزم هین
❈۶❈
بارگاه ملک و دولت را به دین و داد تو
تهنیت گویند هر روزی کرامالکاتبین
تا که تو عدل و سیاست بر جهان گستردهای
اصل ملک و قطب دولت پایدارست و متین
❈۷❈
هم تذروان رستهاند از چنگل باز سپید
همگوزنان جستهاند از پنجهٔ شیر عرین
عالم اندر خواب رفته است و خلایق خفته خوش
بر چنین عدل و سیاست آفرین باد آفرین
❈۸❈
در زمان چون دور گردون قدرتی دارد عظیم
در جهان چون روز روشن نصرتی دارد مبین
آسمان برحسب قدرت شاه را نصرت دهد
قدرتی باید چنان تا نصرتی یابد چنین
ملک چون باغ است و عدل تو در آن چون باغبان
سروران چون سرو و میدان چونگل و چون یاسمین
سروران چون سرو و میدان چونگل و چون یاسمین
❈۹❈
دولت پیروز و عدل عالمافروز تو هست
چون سرشک ابر نوروزی و باد فرودین
ارسلان سلطانت جدست و ملک سلطان پدر
وز تو خشنودست جان هر دو در خلد برین
❈۱۰❈
زیر فرمان تو خواهد شد به توفیق خدای
از لب دریای مغرب تا لب دریای چین
تا نه بس مدت به دولت غزو را بندی میان
تا اجل برکافران ناگاه بگشاید کمین
❈۱۱❈
سخره شیران شوند آن بتپرستان شقی
طعمهٔ خوکان شوند آن خوکخواران لعین
استخوانهای فرنگان بر در انطاکیه
زیر پای و دست اسبان سپه گردد طحین
❈۱۲❈
ازکنار نهر عاصی تا لب رود فرات
خاک هر منزل بهخون کافران گردد عجین
کوس فیروزی چنان کوبد به صحرای حلب
کاوفتد آواز او درآمِد و مافارقین
❈۱۳❈
آن ظفر پیرایه دولت بود تا روز حشر
وآن اثر تاریخ ملک و دین بود تا روز دین
گرگماناست و خبرگفتار من بس تا نه دیر
این خبرگردد عیان و اینگمان گردد یقین
❈۱۴❈
تا شهورست و سنین از سیر ماه و آفتاب
تا دیارست و بلاد از حکم ربالعالمین
زیر فرمان تو بادا هم بلاد و هم دیار
زیر پیمان تو بادا هم شهور و هم سنین
❈۱۵❈
نصرت و تأیید بادت در رکاب و در عنان
عصمت و توفیق بادت بر یسار و بر یمین
تو رعیت را پناه و مر تو را دولت پناه
تو شریعت را معین و مر تورا ایزد معین
❈۱۶❈
آسمانکرده ندا هر روز بر درگاه تو
کای خداوندان حاجت اُدخلوها آمنین
کامنت ها