امیر معزی:نگاه کرد خدای اندر آسمان و زمین رقم کشید ز قدرت بر آسمان و زمین
❈۱❈
نگاه کرد خدای اندر آسمان و زمین
رقم کشید ز قدرت بر آسمان و زمین
کیشدن رقم قدرتش پدید آورد
هزارگونه عجایب در آسمان و زمین
❈۲❈
چو یافتند عُلّو و سکون ز قدرت او
چه در سرشت و چه در جوهر آسمان و زمین
همه علو و سکون سر به سر رها کردند
به کدخدای ملک سنجر آسمان و زمین
❈۳❈
نظام دین که همی بر سرسش کنند نثار
همه نجوم و همه گوهر آسمان و زمین
مظفر آنکه چو مهر و وفای او بینند
خلاف و کین بنهند از سر آسمان و زمین
❈۴❈
ز نیکبختی او ملک و دین همی نازد
چو از نبوت بیغمبر آسمان و زمین
کجا ثنا کند او را خطیب بر منبر
ثنا کنند بر آن منبر آسمان و زمین
❈۵❈
اگر بخواهد تا بر بدن بود زینت
شوند پر زر و پر اختر آسمان و زمین
ز بهر زینت ایوان بزم او شدهاند
مکان اختر و کان زر آسمان و زمین
❈۶❈
ز فرّ طلعت میمون و سعد طالع او
شوند حاسد یکدیگر آسمان و زمین
نیاورند صلاح و نظام عالم را
چو آفتاب چنین داور آسمان و زمین
❈۷❈
بپرورند به عدلش همی درختان را
ز مهر چون پدر و مادر آسمان و زمین
ز بهر عشرت او باغ را بیارایند
به گونه گونه سلب زیور آسمان و زمین
❈۸❈
اگر به صورت مرغی شود سعادت او
چو دانه گیرد در ژاغر آسمان و زمین
وگر زهمت او چرخ چنبری سازد
برون شوند بدان چنبر آسمان و زمین
❈۹❈
ایا فریشتگان کاتب مدایح تو
ستارگان قلم و دفتر آسمان و زمین
کسی که گوید با قدر و حلم تو ز قیاس
بوند همسر و همبر بر آسمان و زمین
❈۱۰❈
محال گیرد و چون ژرف بنگرد بیند
به قدر و حلم تو در همسر آسمان و زمین
چو در وفای تو تا حشر دهر محضر بست
گوا شدند بر آن محضر آسمان و زمین
❈۱۱❈
به روزگار تو از خلق باز داشتهاند
بلای صاعقه و صرصر آسمان و زمین
ز دولت تو به آذار و فرودین شدهاند
سرشک بار و شجرپرور آسمان و زمین
❈۱۲❈
نقاب کُحلی و ادکن بر او فرو بندند
ز دود تیره و خاکستر آسمان و زمین
کند سیاست تو روز رزم مرد تهی
هم از روان و هم از پیکر آسمان و زمین
❈۱۳❈
به گاه خشم تو گر روی عفو ننمودی
بسوختی ز تف آذر آسمان و زمین
کجا بسوزد خشم تو بدسگالان را
شوند پرشرر و اخگر آسمان و زمین
❈۱۴❈
شکافته است و گسسته سرای و کاخ عدوت
بر آن صفت که گه محشر آسمان و زمین
چو سوگواران هر شب به سوگ دشمن تو
شوند در شبهگون چادر آسمان و زمین
❈۱۵❈
فرشته است مگر لشکر تو روز مصاف
مدد کنندهٔ آن لشکر آسمان و زمین
به قهر خصم تو کردند کارهای عجیب
چو مهره باز و چو بازیگر آسمان و زمین
❈۱۶❈
به کشوری که بود دشمنت خراب کنند
خم و ثبات در آن کشور آسمان و زمین
چه مهره بود و چه لعبت که داشتند آن روز
گرفته در دهن و در بر آسمان و زمین
❈۱۷❈
همیشه لشکر کین تو نیلگون دارد
چو لون خویش و چو نیلوفر آسمان و زمین
گر آسمان و زمین برزند مخالف تو
زنند بر سر او خنجر آسمان و زمین
❈۱۸❈
همیشه تا که ز نور و ظَلَم زنند علم
به حد باختر و خاور آسمان و زمین
همیشه تا که نمایند از فراز و نشیب
چو بحر اَخضر و چون لنکر آسمان و زمین
❈۱۹❈
تو باش صدر و خداوند جاه قدر تو را
مطیع چون رهی و چاکر آسمان و زمین
بر آسمان و زمین رای و رایت تو بلند
تو را مُسَخّر و فرمان بر آسمان و زمین
کامنت ها