امیر معزی:ای چرخ پیر بندهٔ تدبیر و رای تو ای اختران چرخ همه خاک پای تو
❈۱❈
ای چرخ پیر بندهٔ تدبیر و رای تو
ای اختران چرخ همه خاک پای تو
هرچند روشناند و بلند آفتاب و ماه
دارند روشنی و بلندی ز رای تو
❈۲❈
جز کردگار عالم و سلطان روزگار
موجود نیست در همه عالم ورای تو
مستَظهری به حشمت موروث و مکتسب
اصل است و نفس پاک دلیل وگوای تو
❈۳❈
لیکن تو را همیشه تفاخر بود به نفس
کز نفس خاست دانش و عقل و ذکای تو
از دیگران بدین سه فضیلت زیادت است
عز وجلال ومرتبه وکبریای تو
❈۴❈
نحس زُحَل همی رود و سعد مشتری
در آسمان برابر خشم و رضای تو
بحری است موجزن صدفی درفشان در او
دست جواد و خامهٔ معجز نمای تو
❈۵❈
آزادگان شوند تو را بنده بیبها
هرگهکه بنگرند به فروبهای تو
خوشتر ز مژدهٔ ظفر و وعدهٔ وصال
درگوش بندگان سخن دل گشای تو
❈۶❈
در مجلس تو ساقی و می حور و کوثرست
ماند به خلد مجلس راحت فزای تو
ایزد جزای بنده به عقبی دهد همی
تو شکرکن که داد بهدنیا جزای تو
❈۷❈
پرواز دولت است و طواف فریشته
گرد سرای پرده وگرد سرای تو
معلوم رای توست که هستم ز دیرباز
من بنده در سرای تو مدحت سرای تو
❈۸❈
تحسین کند زمانه چو خوانم مدیح تو
آمین کند ستاره چو گویم دعای تو
هرچند قادرست زبانم به نظم و نثر
امروز عاجزست ز شکر عطای تو
❈۹❈
گر من زبان خلق ستانم به عاریت
شکر عطای تو نگزارم سزای تو
چون در کف از عطای تو دارم هزارگان
خواهم هزار جان که سگالم ثنای تو
❈۱۰❈
آری هزار جانی زیبد تو را ثنا
چون زر هزارکانی بخشد سخای تو
تا مهر بر سپهر بتابد خجسته باد
روز جهانیان ز بقا و لقای تو
❈۱۱❈
تابنده باد دایم پاینده در جهان
چون مهر و چون سپهر لقا و بقای تو
هرگز برون مباد سر چرخ چنبری
یک دم زدن زچنبر عهد و وفای تو
کامنت ها