امیر معزی:ایا شهریاری که صاحب قرانی ز جدّ و پدر یادگار جهانی
❈۱❈
ایا شهریاری که صاحب قرانی
ز جدّ و پدر یادگار جهانی
ملک شاه و الب ارسلان را تو فخری
که پیش از ملک شاه و الب ارسلانی
❈۲❈
خداوند روی زمینی ولیکن
به همت زیادت ز هفت آسمانی
جهانبان از آنی که بخت جوانَت
فراوان هنر داد گاهِ جوانی
❈۳❈
از آن هر هنر پادشاه زمینی
وز آن هر هنر شهریار زمانی
یکی زان هنرهاست مردی و رادی
دگر خصم بندی و کشور ستانی
❈۴❈
دگر دانش و دین و عقل و شجاعت
دگر عدل و انصاف نوشیروانی
چو تو بیقرینی ز چندین هنرها
همه زیبدت نام صاحب قرانی
❈۵❈
تو این مملکت رایگانی نداری
«فلک مملکت کی دهد رایگانی»
فزون است اوصاف شهنامهٔ تو
ز اخبار شهنامهٔ باستانی
❈۶❈
چه باید خبر در دو گوش خلایق
که تو در دو چشم خلایق عیانی
دروغ است لَختی ز اخبار پیشین
چنین است فرزانگان را گمانی
❈۷❈
هر آن کس که اخبار فتح تو خواند
دهد خلق را از درستی نشانی
از آن پس که پیلان زاولستان را
گرفتی به شمشیر هندوستانی
❈۸❈
گشادی عراقین و شام و عرب را
به آسیب پیلان زاولستانی
از این گشت مشهور نام و نشانت
بهگیتی ستانی و سلطان نشانی
❈۹❈
به آتش همی آب را برگماری
وز آهن همی برق بیرون جهانی
چو تو ابردستی و آتس حسامی
چو تو برق تیری و آتش کمانی
❈۱۰❈
هنر را ز رسم تو خیزد معالی
سخن را ز نام تو خیزد معانی
یکی بیت نغزست مر رودکی را
که اندر جهان تو سزاوار آنی
❈۱۱❈
«نه جز عیب چیزی است کان تو نداری
نه جز غیب چیزی است کان تو ندانی»
جو در رزم تیری برانی ز شستت
زخون بر در و دشت جیحون برانی
❈۱۲❈
چو در بزم جامی بگیری به دستت
زدست سخی زر و گوهر فشانی
چنان است معلوم خلق جهان را
که نزد موفق مگر میهمانی
❈۱۳❈
چو نعمت زجود تو دارد موفق
پس او میهمان است و تو میزبانی
یکی میزبان همه عالمی تو
که سلطان بخشندهٔ مهربانی
❈۱۴❈
همی تا زآب حیات آدمی را
بود در جهان زندگی جاودانی
از آن می که آب حیات است گویی
تو را باد تا جاودان زندگانی
❈۱۵❈
تو بر تخت شاهنشهی شاد و خرّم
نشسته به پیروزی و کامرانی
ز امر تو شاهان نشسته به شاهی
زدست تو خانان نشسته به خانی
❈۱۶❈
زخون عدو لالهگون روی تیغت
ز خون رَزان روی تو ارغوانی
کامنت ها