امیر معزی:چو تو ندید و نبیند زمانه سلطانی چو تو نَبُود و نباشد به هیچ دورانی
❈۱❈
چو تو ندید و نبیند زمانه سلطانی
چو تو نَبُود و نباشد به هیچ دورانی
فلک نیارد دیگر چو تو خداوندی
جهان نبیند دیگر چو تو جهانبانی
❈۲❈
هر آن کسی که پرستد به جز تو شاهی را
همی پرستد جز کردگار یزدانی
به غرب تابع فرمان توست هر ملکی
به شرق بندهٔ فرمان توست هر خانی
❈۳❈
مرا بزرگ نیاید که شد مُسَخّر تو
عراق و رومی با شامی و خراسانی
فرود همت تو باشد ار پدید آرد
به جای هر شهری کردگار کیهانی
❈۴❈
تو آفتاب جهانی و مر تو را هر سال
بهگرد گیتی چون آفتاب جولانی
خدای عالم از اسرار آسمان داند
که بر زمین چو تو هرگز نبود سلطانی
❈۵❈
اگر به روم بخوانند نامهات یک بار
صلیب را نبرد سجده هیچ رُهبانی
وگر نشان تو جاندار تو برد سوی چین
به چین نماند بر تخت هیچ خاقانی
❈۶❈
عجایب هنر و دولت تو زان بیش است
که بر ثنای تو قادر شود سخندانی
سزا نباشد جز پیش تخت عالی تو
چنین درخت و چنین مجلسی و بستانی
❈۷❈
اگرچه ایزد سرهنگ کرد با فرهنگ
بهدولت تو همه نعمتی و احسانی
از این بزرگترین نعمتی نداد خدای
که داد وی را یکهفته چون تو مهمانی
❈۸❈
نثارکرد بسی نعمت و دریغی نیست
وگر بُدی بَدَل هر یکی دگر جانی
ز نیک عهدی تو بر تو هیچ تاوان نیست
ز میزبانی او نیست نیز تاوانی
❈۹❈
خدای حافظ تو باد وانِ فرزندان
ز عمر بر سر تو هر زمان گلافشانی
مباد هرگز در مجلس تو اندوهی
مباد هرگز در دولت تو نقصانی
❈۱۰❈
تو پادشاه زمانی و در زمانه مباد
برون ز حشمت و فرمانْتْ هیچ فرمانی
ز من دعا و ثنا وز جبرئیل آمین
که جز ثنا نبود طاعتت ثناخوانی
فایل صوتی قصاید شمارهٔ ۴۵۹
صوتی یافت نشد!تصاویر

کامنت ها