امیر معزی:شهنشه ملک شاه الب ارسلانی جهان را خداوند و صاحب قِرانی
❈۱❈
شهنشه ملک شاه الب ارسلانی
جهان را خداوند و صاحب قِرانی
به اصل و نسب پادشاه زمینی
به عدل و هنر شهریار زمانی
❈۲❈
شه شیربندی و کشورگشایی
شه ملک بخشی وگیتی ستانی
به دیدار روشنتر از آفتابی
به مقدار عالیتر از آسمانی
❈۳❈
چو تقدیر بر نیک و بدکامکاری
چو خورشید بر بحر و بر کامرانی
قباد دگر در میان قبایی
جهان دگر در میان جهانی
❈۴❈
به شمشیر آفاق را کدخدایی
به تدبیر اجرام را ترجمانی
به رزم اندرون شیر گوهر نمایی
به بزم اندرون ابرگوهر فشانی
❈۵❈
چو تو رایگانی دهی زرّ و گوهر
بداندیش تو جان دهد رایگانی
اگر قهرمان هنر عقل باشد
تو اندر هنر عقل را قهرمانی
❈۶❈
تو اندر دل شهریاری ضمیری
تو اندر تن بختیاری روانی
ز خارا همی نیزه بیرون گذاری
از آهن همی تیر بیرون جهانی
❈۷❈
تورا کعبتین ظفر داد دولت
همی مهرهٔ فتح و نصرت ستانی
گر از سیر سیاره و دور گردون
گهی مرگ باشد گهی زندگانی
❈۸❈
تو گردون و سیاره در دست داری
که سیاره تیری وگردون کمانی
گرفتی به شش سال ایران و توران
نمودی دل و زور الب ارسلانی
❈۹❈
بگیری دگرسال هندوستان را
به تیغ گهر دار هندوستانی
فلک مژده دادست مرحاجیان را
که در بادیه آب دجله برانی
❈۱۰❈
ایا پادشاهِ جهان بخشِ عادل
پیمبر چنین داد ما را نشانی
که از امتم بادشاهی بیاید
پدید آورد عدل نوشیروانی
❈۱۱❈
کند نام او فتح را رهنمایی
کند تیغ او ملک را پاسبانی
اگر راست باشد حدیث پیمبر
پدید آمد آن پادشاه و تو آنی
❈۱۲❈
زعدل تو اندر میان بیابان
کند میش باگرک بازارگانی
به جاییکه با بیم رفتی مبارز
همی با سلامت رود کاروانی
❈۱۳❈
نداند کس اندیشهٔ خویش در دل
بدانسان که تو راز عالم بدانی
گر از تو بپرسد کسی راز عالم
چو اَلْحمد و چون قُل هُوَالله بخوانی
❈۱۴❈
معانی به نام تو نازد همیشه
چو بنده معزّی به نظم معانی
به گاه جوانی تو را شعر گوید
که نیکو بود شاعری در جوانی
❈۱۵❈
همی تا گل بوستانی بروید
به پیش تو بادا گل بوستانی
همی تا می ارغوانی بخندد
به دست تو بادا می ارغوانی
❈۱۶❈
بماناد با فرّخیّ و سعادت
دل و دولت و عمر تو جاودانی
کامنت ها