امیر معزی:سنگیندلی که بر دل احرار قادرست در حسن و در جمال بدیع است و نادرست
❈۱❈
سنگیندلی که بر دل احرار قادرست
در حسن و در جمال بدیع است و نادرست
در موکب نبرد سواری دلاورست
در مجلس شراب نگاری معاشرست
❈۲❈
حلقه شدست بر دو بناگوش او دو زلف
گویی که بر دو زهره دو هاروت ساحرست
تا بر سمن ز سنبل مشکین سلاسل است
تا بر قمر ز عنبر سارا دوایرست
❈۳❈
او یوسف است و عاشق بیچاره در غمش
یعقوب با تأسف و ایوب صابرست
گر یک زمان به عارض و زلفش نظر کنی
گویی که با قمر شب تاری مقامرست
❈۴❈
شب هست جانگزای و قمر هست جانفزای
یک خصم عادل است و یکی خصم جائرست
آن سنگدل ستارهٔ خوبان لشکر است
فریاد از آن ستاره که چون مه مسافرست
❈۵❈
ای عاشق جفا زده فریاد شرط نیست
گردوست غایب است غم دوست حاضرست
حاجت نیوفتد که کنی عرض حال خویش
حال تو نزد سید احرار ظاهرست
❈۶❈
صافی صفی حضرت سلطان روزگار
بوطاهر آنکه سیرتش از عیب طاهرست
آزاده مهتری که به کلک و بنان خویش
در حل و عقد مملکت استاد ماهرست
❈۷❈
رویش به نیک زادی در ملک روشن است
رایش به رادمردی در دهر سایرست
طبع لطیف او فلکی با کواکب است
لفظ شریف او صدفی پرجواهرست
❈۸❈
نظارهگاه دولت او شمس ازهرست
آرامگاه خدمت او چرخ عاشرست
در وصف او فصاحت و صاف عاجزست
در مدح او عبارت مداح قاصرست
❈۹❈
ای آنکه حضرت تو مکان مکارم است
وی آنکه طلعت تو سرور سرایرست
اندر کفایت آنچه تو دانی بدایع است
واندر بلاغت آنچه تو داری نوادر است
❈۱۰❈
تو خرمی ز دولت و ملک از تو خرم است
تو شاکری زایزد و بخت از تو شاکرست
از مکرمات آخر مدح تو اول است
وز حادثات اول شکر تو آخرست
❈۱۱❈
ناظر بود به طلعت بدخواه تو اجل
تا مشتری به طلعت سعد تو ناظرست
تا مجلس شریف تو شد قبلهٔ قبول
درکعبهٔ قبول دل من مجاورست
❈۱۲❈
غواص دولت است و سعادت چو گوهرست
طبع تو همچو بحر و ضمیر تو تاجرست
از عطر بوی دارد گویی مدیح تو
زیرا که خاطرم به مدیح تو عاطرست
❈۱۳❈
پوشیده نیست بر تو و بر وهم و خاطرم
شکر و ثنات بیشتر از وهم و خاطرست
تا در مدار عالم سفلی هر آنچه هست
از آب و خاک و آتش و باد و عناصرست
❈۱۴❈
دایم معین و ناصر آزادگان تو باش
کایزد تو را همیشه معین است و ناصرست
کامنت ها