امیر معزی:اگر سرای لباساتیان خرابات است مرا میان خراباتیان لباسات است
❈۱❈
اگر سرای لباساتیان خرابات است
مرا میان خراباتیان لباسات است
میان شهر همه عاشقان خراب شدند
مگر نگار من امروز در خرابات است
❈۲❈
مجوی زهد و خرابی کن و خراباتی
که عمر را ز خرابی همه عمارات است
بیار ساغر فرعونی و به دستم ده
که روز وعدهٔ موسی و گاه میقات است
❈۳❈
نیفکنم سپر از باده خوردن از پی آنک
مرا میانهٔ میدان عشق دارات است
هر آن مکانکه بود اهل عشق را مأوی
نه جای نکتهٔ طومار و جای طامات است
❈۴❈
میان عاشق و معشوق هست آن معنی
که قاصر آید از آن هرکجا عبارات است
من آنکَسَمکه همی سجده پیش عشق برم
بدان سجود وجود مرا کرامات است
❈۵❈
هر آن سرود که در عشق عاشقانه بخاست
مرا جون سَبع مثانیّ و چون تَحَیّات است
مرا ز عشق مراعات نیست یک ساعت
که عشق را زدل و جان من مراعات است
❈۶❈
به روزگار جوانی اسیر عشق شدم
من این محل زکه جویمکه از محالات است
روم مدام به درگاه آن خداوندی
که سَیّد مَلِکان است و شاه سادات است
❈۷❈
جمال عالم فخرالمعالی آن ملکی
که از کمال و سعادات ذوالسّعادات است
ابوعلیّ شرفشاه ابن عِزّالدین
که همچو جعفر برمک ستوده عادات است
❈۸❈
شرف ز جعفر و شاهی زکنگرست او را
که جعفری سِیَر و کنگری مقامات است
از آن گرفت سماوات زیر پر جعفر
که همت پسرش برتر از سماوات است
❈۹❈
به جود جعفر برمک مثل زنند و مرا
مثل به جود شرفشاه جعفری ذات است
ایا کسی که تورا خدمتش کفایت نیست
ز روزگار تورا مالش و مکافات است
❈۱۰❈
آیا کسی که به درگاه اوست موعد تو
وعید او بِلمِا تُوعَدون هیهات است
تو ای نتیجهٔ دولت نجات احراری
که با تو دولت پاینده را مناجات است
❈۱۱❈
توییکه یوم وصال تو خیر ایام است
تویی که وقت ثنای تو خیر اوقات است
مدار چرخ همه بر مراد توست مدام
تورا موافق دوران او ارادات است
❈۱۲❈
اگر ز خلق مساحات ساحت فلک است
بدان که ساحت جود تو را مساحات است
خبر چگونه توان دادن از مخالف تو
نشان چگونه دهم زانکه او ز اموات است
❈۱۳❈
زمین چو نَطع و قضا و قدر بهسان حریف
مدار چرخ چو شطرنج و در میان مات است
مخالف تو چو شاه است و دولتش فرزین
میان نَطع بهفرزین خویش شه مات است
❈۱۴❈
حسود دیوسرشت تو را شهادت نیست
برین سخن که بگفتم مرا شهادات است
یکی شهادت من این بُوَد که سوگندش
به حق عزّت عزّی و آلت لات ست
❈۱۵❈
میان مجمع فَضّال حجت آرم من
که حضرت تو به از روضههای جنات است
چو باب جنّت خواند رسول قزوین را
بدانکه حضرت تو روضهای ز رَوضات است
❈۱۶❈
به فرّ دولت تو من دلیل بنمایم
که خدمت تو ز عادات وز عبادات است
رضای توست رضای نبی رضای نبی
رضای خالق عرش است وآن زطاعات است
❈۱۷❈
دلایل و حُجَج مِهتری ز مجلس توست
که کعبه و حَجَر و حج اهل حاجات است
به مجلس توشتابد ز شهر و مولد خویش
هر آن حکیم که از دولتش بشارات است
❈۱۸❈
خُذِالمدیح و هاتِالعطا همی گوید
جواب هات ز تو خُذ جواب خُذهات است
بهروز محشر اگر خلق را شفیع تویی
نه بیم حشر و نه بیم عذاب زَلّات است
❈۱۹❈
تو باشی ای ملک داد گر نخست کسی
که روز حشرش با مصطفی ملاقات است
عیان شدست به نزد ملوک سیرت تو
چه جای بهمنی و نوذری حکایات است
❈۲۰❈
رسوم تو همه سرمایهٔ هدایا گشت
ضمیر تو همه پیرایهٔ هدایات است
ز رای ورایت تو تحفهٔ سلاطین است
ز نام و نامهٔ تو نکتهٔ رسالات است
❈۲۱❈
کمال را ز مدار فلک زیادت نیست
کمال همت وجود تورا زیادات است
بلند گشت علامات رای و همت تو
چنانکه اوج زحل زیر آن علامات است
❈۲۲❈
کجا روایت یک مدح تو کند راوی
همه روانی راوی بدان روایات است
به مدحگفتن تو فتنهام خداوندا
که از مدیح تو شغل مرا کفایات است
❈۲۳❈
ز آفرین تو شاها به خاطر عاطر
چو منطقی کنم آن را که از جمادات است
چنانکه فخرملوک است بیت تو ملکا
در آفرین تو بیتم طراز ابیات است
❈۲۴❈
مرا به حکمت و پروردن معانی بکر
نه از شمار دگر شاعران مقالات است
به دولت تو همه شاعران ز من پرسند
هر آن سؤال که مشکلتر از سؤالات است
❈۲۵❈
همیشه تا که مه مهر و تیر و بهرام است
همیشه تاکه مه و سال و روز و ساعات است
خدای جَلّ جَلالهُ ز تو بگرداناد
هر آنچه متصل حادثات و آفات است
❈۲۶❈
ز روزگار تو را نصرت و مساعدت است
زکردگار تو را عصمت و حمایات است
کامنت ها