امیر معزی:هر دل که جای دوستی شهریار نیست برکام خویشتن نفسی کامکار نیست
❈۱❈
هر دل که جای دوستی شهریار نیست
برکام خویشتن نفسی کامکار نیست
هر سر که نیست بر سر حکم خدایگان
بر خط دین ایزد پروردگار نیست
❈۲❈
هر جانکه نیست مهر ملک را برو قرار
یک ساعتش به هیچ تن اندر قرار نیست
هر تن که نیست در کَنَف زینهار شاه
نزدیک هیچ خلق ورا زینهار نیست
❈۳❈
ور جوهر خرد ز نگاری شود شگفت
نیکوتر از تو جوهر او را نگار نیست
هرکس که نیست بندهٔ سلطان روزگار
او را امید به شدن از روزگار نیست
❈۴❈
هر ملک را که قاعده بیامر خسروست
آن قاعده به هیچ صفت استوار نیست
هر سیرتی که شاه نکردست اختیار
نزدیک عاقلان جهان اختیار نیست
❈۵❈
هر شعرکان به نام شهنشه نگفتهاند
آن را ز حکمت و ز معانی شعار نیست
باقی بود به نام چنین شهریار شعر
زیراکه در زمانه چنین شهریار نیست
❈۶❈
شاهی که نصرت و ظفرش را قیاس نیست
شاهی که دانش و هنرش را شمار نیست
خرد و بزرگ و پیر و جوان را به شرق و غرب
بیاتفاق خدمت او افتخار نیست
❈۷❈
ز اسفندیار و رستم تا کی بود حدیث
وقت حدیث رستم و اسفندیار نیست
اندر سپاه شاه جهان بیش از آن دو تن
گر نیک بنگرند کم از صد هزار نیست
❈۸❈
گر در عرب بهوقت نبی بود اعتبار
اندر عجم کنون کم از آن اعتبار نیست
شاه زمانه هست اگر نیست مرتضی
شمشیر شاه هست اگر ذوالفقار نیست
❈۹❈
حکم خدای عزّوجل را کرانه نیست
ملک خدایگان جهان را کنار نیست
قهّار دشمنند خدای و خدایگان
با هر دو روی دشمنی و کارزار نیست
❈۱۰❈
ای خسروی که عدل تو یار شریعت است
واندر کمال عدل تو را خلق یار نیست
بیکام و بیمراد تو روزیّ و ساعتی
سیاره را مسیر و فلک را مدار نیست
❈۱۱❈
در عادت تو چیست که آن دلپذیر نیست
در سیرت تو چیست که آن شاهوار نیست
شاهانه داد هر چه تو را داد بخت نیک
کس را ز بخت برتر از این انتظار نیست
❈۱۲❈
گر عالم هنر ز بهاری شود بدیع
زیباتر از رخ تو به عالم بهار نیست
در شرق و غرب جایگهی نیست بر زمین
کان جایگه ز لشکر تو پرسوار نیست
❈۱۳❈
کس را بهخاطر اندر رازی نهان نماند
کان راز پیش خاطر تو آشکار نیست
یک شاه نیست در همهگیتی و یک امیر
کش دل بهدام شکر تو اندر شکار نیست
❈۱۴❈
یک بدسَگال نیست تو را در همه جهان
کش خانمان زکینهٔ تو تار و مار نیست
یک جای نیست در همه عالم عَدوت را
کز آتش سیاست تو پرشرار نیست
❈۱۵❈
یک چشم نیست در سپه دشمنان تو
کز خشم و هیبت تو در آن چشم خار نیست
یک سر نماند در همه خیل مخالفت
کز پای مرکب تو در آن سر غبار نیست
❈۱۶❈
آن راکه نیست طبعکریم تو خواستار
تأیید بخت و سَعدِ فلک خواستار نیست
دارد گذارده مَلَکُالموت تیغ مرگ
بر هرکه پیش بخت تو خدمتگزار نیست
❈۱۷❈
بی دولت بلند و دل هوشیار کس
پیروز روز و شاد دل و شاد خوار نیست
خصم تو زان شدست گریزنده و نُفور
کش دولت بلند و دل هوشیار نیست
❈۱۸❈
برکوهسار کرد حِصار و نه آگه است
کان کوهسار جز وطن خاکسار نیست
گر حضرت تو بیند معلوم گرددش
گز حضرت تو بهتر وبرترحصارنیست
❈۱۹❈
آنجاکه هست خصم تو عارست و فخر نیست
اینجاکه هست تخت تو فخرست و عار نیست
با توست فتح و نصرت و فیروزی و ظفر
با خصم بد دل تو یکی زین چهار نیست
❈۲۰❈
بگذشت ز اعتدال همه کارهای او
کس را ازو کنون طمع اعتذار نیست
پیرار و پار عفو تو گسترده شد بر او
امسال کارهاش چو پیرار و پار نیست
❈۲۱❈
تا پیش تو نیاید و فرش تو نسپرد
جفت غم است و هیچکسش غمگسار نیست
اقبال تو بیاوردش گر نیاید او
کاقبال را مهمتر ازین هیچ کار نیست
❈۲۲❈
تا جز به فضل هیچ کسی دینشناس نیست
تا جز به حلم هیچ کسی بردبار نیست
جاوید باد دولت و عمر تو در جهان
زیراکه عمر و دولت تو مستعار نیست
❈۲۳❈
بر فرق تو ز رحمت یزدان نثار باد
زیراکه به ز رحمت یزدان نثار نیست
کامنت ها