امیر معزی:ای شاد ز تو خلق و تو از دولت خود شاد دنیا به تو آراسته و دین به تو آباد
❈۱❈
ای شاد ز تو خلق و تو از دولت خود شاد
دنیا به تو آراسته و دین به تو آباد
ایزد همه آفاق تورا داد سراسر
حقّا که سزاوار تو بود آنچه تو را داد
❈۲❈
معلوم شد از تیغ تو هم نصرت و هم فتح
موجود شد از طبع تو هم دانش و هم داد
در شرع به شمشیر تو شد سوخته بِدعَت
در ملک به فرمان تو شد کاسته بیداد
❈۳❈
از لشکر تو هست به روم اندر آسیب
وز خنجر تو هست به شام اندرْ فریاد
با فر تو و فتح تو در مشرق و مغرب
از فر جم و فتح سکندر که کند یاد
❈۴❈
قفلِ در فتنه است وکلیدِ در روزی
در رزم سر تیغت و در بزم کفِ راد
تا آتش تیغ توببرد آب مخالف
در خاک شد آنکسکه بُد اندر سر او باد
❈۵❈
بس آهن و پولاد که از حَزمِ تو شد موم
بس موم که از عزم تو شد آهن و پولاد
بس حِصن که شاهان بگشودند به ده سال
بخت تو کمر بست و به یک ساعت بگشاد
❈۶❈
بس خصمکه پای از سر خط تو برون برد
چون دید سر تیغ تو از پای درافتاد
یکساله فتوح تو ز هفتاد فزون است
سال تو هنوز آمده بر نیمهٔ هفتاد
❈۷❈
گر عدل به هشتاد کند عمر بزرگان
پس عدل تو عمر تو کشد بر صد و هشتاد
ای درکف پیمانت دل حاضر و غایب
ای بر خط فرمانت سر بنده و آزاد
❈۸❈
آن کیست که دل درکف پیمان تو نَسپَرد
وان کیست که سر بر خط فرمان تو ننهاد
گرچه خرد استاد همه آدمیان است
از دولت و اقبال خرد را تویی استاد
❈۹❈
حکمت چو عروس است و عطای تو چوکابین
رای تو چو مَشّاطه و جود تو چو داماد
بنشین به خوشی شاد که اقبال تو داری
تو شاد به اقبال و همه خلق به تو شاد
کامنت ها