امیر معزی:آن شب که مرا بودی وصل تو به کف بر با دوست نشستم به سرکوی لَطَف بر
❈۱❈
آن شب که مرا بودی وصل تو به کف بر
با دوست نشستم به سرکوی لَطَف بر
ابروش کمان بود و هدف ساختم از دل
تا غمزهٔ او تیر همی زد به هدف بر
❈۲❈
پر دُر صدفی داشت عقیقین و همان شب
غواص صدف یافته بودم به صدف بر
گفتی خط مشکینش بر عارض سیمین
طغرای جمال است به منشور شرف بر
❈۳❈
در خلد به نظارهٔ طغرای جمالش
گرد آمده حوران بهشتی به غُرَف بر
گفتیکه مگر هست زییراهنکُحلی
پیدا شده دستیکه زند نقره به دف بر
کامنت ها