امیر معزی:از غم عشقت نگارا دیده پرخونکردهام تا رخ و عارض زخون دیده گلگون کردهام
❈۱❈
از غم عشقت نگارا دیده پرخونکردهام
تا رخ و عارض زخون دیده گلگون کردهام
ای بسا شبها که من از آرزوی روی تو
از سرشک دیده کویت را چو جیحون کردهام
❈۲❈
خون من خواهیکه ریزی بیگناهان هر زمان
تو چه پنداری که من در عاشقی چون کردهام
دوش وقت نیمشب پیش خدا از جورتو
صدهزار افغان و فریاد از تو افزون کردهام
❈۳❈
تا غم عشق تو اندر طبع من محکم شدست
مهر روی دیگران از طبع بیرون کردهام
کامنت ها